
اعترافات مقامات و مهرههای رژیم در زمینه مشکلات نظام و ریشهیابی آن در حدی است که اگر به همین مواضع و اعترافات تا یک سال گذشته اذعان میشد جرم و مخالفت با نظام و شخص ولیفقیه به حساب میآمد، اما در وضعیت کنونی این اعترافات بسیار رایج و معمولی شده است.
در میان این اعترافات اذعان به بنبست و حتی زیر سؤال بردن پایههای خیمه نظام و قانون اساسی آن آنچنان شدید است که تاجزاده، معاون سیاسی وزارت کشور آخوند محمد خاتمی، گفته است یکی از بزرگترین اشتباهات ما وارد کردن ولایت مطلقه فقیه در قانون اساسی بود: «بزرگترین خطا و اولین خطا… بهنظر من گنجاندن ولایت فقیه بود در قانون اساسی گنجاندنش در قانون اساسی غلط بود اگر کسی هست که این اندیشه را قبول نداشته باشه که به طریق اولی معتقد است که این کار، کار نادرستی بوده… مسیر انقلاب از جمهوریت بهتدریج به سمت نظامی تکنفره و تکصدا میل کرد ما در قانون اساسی به ولایت فقیه اختیارات بسیار زیادی دادیم بدون اینکه آن را پاسخگویش بکنیم و متأسفانه عملاً هم شد مادامالعمر و اینها بهتنهایی برای اینکه یک سیستم سیاسی را ناکارآمد بکنه کافی است».
یعنی اصلی که پایه و اساس حاکمیت رژیم بر آن سوار بود حال از اساس به روی نامشروع و ضدمردمی بودن آن دست گذاشته میشود و طرح میشود که نمیبایست حتی در قانون اساسی وارد میشد چه رسد به اینکه مبنای پایهیی و مشروعیت برای آن باشد.
طرح «اصلاح ساختار» بهمعنی تجدیدنظر در اختیارات ولیفقیه و محدود کردن او و بیانگر وحشت از شرایط بغرنج بینالمللی و وضعیت انفجاری جامعه است. و این خود از علائم دوران پایانی است. خامنهای چه به این توصیهها عمل کند و چه نکند، نتیجه یکی است و آن هم این است که رژیم آخوندی رفتنی است. جالب این است که نوک تیز این اعترافات متوجه ولیفقیه و اختیارات نامحدود آن است.
اکنون این سؤال مطرح است که چرا مهرههایی که وفاداریشان را برای حفظ نظام بهاثبات رساندهاند چنین اعترافاتی میکنند؟
جواب در یک جمله و خلاصه این است که علت قرار گرفتن رژیم در غرقاب بحرانهای خردکننده و بنبست و بیآیندگی آن و افتادن آن در سراشیب سقوط و سرنگونی است.
جبار رحمانی یک کارشناس حکومتی خروجی بحرانهای بزرگ اقتصادی را که برای مردم رخ داده «نوعی بیاعتمادی نسبت به آینده» توصیف کرد و در تشریح وضعیت موجود و بر اساس واکنش مردم گفت: «شاید بتوان این را که حاکمان کنترل جامعه را از دست دادهاند، بهکار برد».
رحمانی در ادامه، رژیم را دچار «بحران بیآیندگی» دانسته و افزود: «رفع بحران بیآیندگی و هراس از آینده را نمیتوان با وعدهها و سخنرانیها و گزارشهای صوری حل کرد. لذا گفتاردرمانی توسط سیاسیون و مدیران نیز ناکارآمد شده است».(خبرگزاری ایرنا ۵مهر۹۷)
آخوند محمد خاتمی نیز به چشمانداز این «ناکارآمدی» و «بحران بیآیندگی» آن اذعان کرد و گفت: «وقتی جامعه از وضع موجود ناراضی شد و به هیچوجه حرفش شنیده نشد و به نیازها و پرسشهایش توجه نشد و راه گفتگو و نقد کردن و آزادی بیان و عمل قانونی بسته شد، خودبهخود یا کودتا میشود یا بهصورت انقلاب درمیآید».(سایت دیدار نیوز ۹مهر ۹۷)
فائزه هاشمی، دختر رفسنجانی و عضو سابق مجلس ارتجاع، در جستجوی راه برونرفتی برای بحرانهای گریبانگیر رژیم به یورونیوز میگوید: «با سیاستهای سالهای اول انقلاب، نمیتوان کشور را اداره کرد». او در ادامه «علت وضعیت فعلی اقتصادی و سیاسی» را «در سیاستهای کلان حکومت بهخصوص سیاستهای خارجی» دانست و افزود: «اینقدر وضعیت حاد شده که آقای مصباح یزدی میگوید به اندازه انگشتان یک دست هم دوست در دنیا نداریم».(یورو نیوز ۱۰مهر ۹۷)
آخوند یونسی نیز سرکوب را که در کانون سیاستهای آن قرار داشته زیر سؤال برده و میگوید: «به اطلاعاتیها توصیه میکنم در مقابل مردم قرار نگیرند. در داخل کشور از مقابل مردم قرار گرفتن بهشدت پرهیز کنند».(خبرگزاری ایسنا ۱۰مهر ۹۷)
این کارگزاران که در سطوح مختلف حکومتی دستاندرکار خدمت به آن بودهاند بعد از شرح دردهای آن اغلب وقتی از راهحل صحبت میکنند، در یک موضوع مشترکند و آن هم تغییر ساختار آن است.
آخوند محمد خاتمی گفت: «باید روشها و سیاستها عوض شود و در ساختار نظام اصلاحاتی رخ دهد».
فائزه هاشمی نیز اذعان کرد: «باید بپذیریم که اشتباه کردهایم و اگر در دورهای این سیاستها درست بود و جواب میداد الآن جواب نمیدهد. راه دیگری نداریم».
جبار رحمانی ضمن اعتراف به اینکه «هیچ نظام توجیهی درستی برای اینکه مردم چرا باید این همه هزینه بدهند، وجود ندارد» نسبت به تداوم وضع موجود هشدار داد و گفت: «فروپاشی جامعه، واقعیت تلخی است که میتواند بهسادگی و در صورت تداوم این وضع، به تحقق برسد».
علت رسیدن حاکمیت به این وضعیت بحرانی و بنبست چیست و این بحران و بنبست معلول چیست؟
همانطور که اشاره شد ظرف یکسال گذشته و بهطور دقیق از قیام دیماه ۹۶ تا کنون، زمزمههای اینچنینی و شاید بتوان گفت فریادهای بلند اینچنینی از طرف طیفی از مهرهای باند مغلوب و در میان عناصری از باند آخوند حسن روحانی هم بلند شده است.
یعنی از زمانی که مردم در اعتراضها و قیامهایشان تمامیت آن را نفی کردند و مهر باطل بودن بر پیشانی هر دو باند و سردمداران آن زدند، و بهطور ویژه علی خامنهای را بهعنوان سردمدار آن هدف قرار دادند و شعار «اصل نظام باطل است» را سردادند.
«اصلاح ساختار نظام» بهمعنی تجدیدنظر در اختیارات ولیفقیه و محدود کردن او است. طرح چنین خواستهیی، در وحشت از شرایط بغرنج بینالمللی و وضعیت انفجاری جامعه خود از علائم دوران پایانی نظام است و خامنهای چه به این توصیهها عمل کند و چه نکند، نتیجه یکی است، نظام رفتنی است.
باید این نکنه را نیز در نظر داشت که یکی از علائم بحران و بنبست در رژیم ولایت فقیه تعارض و تداخل حقوق ولیفقیه با رؤسای جمهور رژیم است. این تعارض به گونهیی است که همواره باعث جدال بین شخص علی خامنهای و رؤسای جمهور از هاشمی رفسنجانی گرفته تا همین آخوند محمد خاتمی، احمدینژاد و در حال حاضر آخوند حسن روحانی بوده است.
ملاحظه میشود اضافه بر این که مردم آن را به چنین بنبستی رساندهاند حکومت آخوندی از اساس با بنبست و تناقضهای درونی ساختاری مواجه است.
در طول تاریخ حاکمیت ولایت فقیه در حالیکه هژمونی مطلقه و بینظیری بر تمامی ارگانهای اجرایی، تقنینی و قضایی دارد، اما در عینحال هم به هیچکس و در برابر هیچ مسألهیی در کشور پاسخگو نیست.
یک نگاه ساده به قوانین رژیم نشان میدهد که هیچ موضوعی وجود ندارد که مسئول اول و آخرش شخص ولیفقیه باشد، اما در عینحال هم پاسخگو نیست.
این نظام از اساس ضدمردمی و غیرقابل اصلاح است و همانطور که مردم در جریان قیامهای دیماه ۹۶ و ۹۷ شعار دادند «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمام شد ماجرا» این حکومت قرون وسطایی، ضدمردمی و سرکوبگر به دست مردم قیامکننده و کانونهای شورشی و مقاومت سازمانیافته سرنگون خواهد شد و به زبالهدان تاریخ افکنده میشود.