
چهل و دو سال پیش خمینی دجال و ملعون با غصب حق حاکمیت مردم ایران و عده رفاه و آسایش را به مردم داد و مدعی شد که با توزیع عادلانه درآمدها فقر را ریشهکن میکند.
سردمداران و آخوندهای وابسته به رژیم هم تا بخواهی از عدالت اجتماعی و رفع فقر دم میزدند، وعدهیی که تماماً دروغ و پوشالی و در جهت فریب مردم و پر کردن کیسههای گشاد خودشان بود.
در زمان خمینی فشارهای سیاستهای ضدمردمی از جمله جنگ نامشروع و ضدخلقی خمینی، بر روی مردم تخلیه شد و تورم سالهای جنگ و کمبود اجناس و کوپنی شدن بسیاری از ارزاق مورد نیاز مردم تسمه از گرده مردم فقیر کشید.
بعد از خمینی ورثه سیاسی او بهویژه علی خامنهای با غصب ثروتها و منابع متعلق به مردم و با ویران کردن اقتصاد کشور مردم را گرفتار فقر و تنگدستی کردند.
خامنهای نیز در اثر برنامه ضد ملی و ضدمردمی اتمی، جنگافروزی و دخالت در امور کشورهای منطقه و صدور تروریسم، بسیاری از منابع و درآمدهای بودجههای سه دهه کشور به باد فنا داد.
بخشی از ثروتهای مردم نیز مورد غارت سردمداران نظام و نهادهای وابسته به بیت خامنهای از قبیل سپاه پاسداران، بنیاد غارت مستضعفان، ستاد اجرایی فرمان امام و... قرار گرفت.
سیاستهای ضدمردمی حاکمیت در نابود کردن اقتصاد کشور، دزدی از منابع و ثروتهای مردم و توزیع ناعادلانه ثروت، سال به سال مردم را بیش از پیش دچار فقر و گرسنگی کرد تا اوضاع را بهحالت کنونی رساند که بسیاری از مردم روزی خود را در میان سطلهای زباله جستجو میکنند و یا نان را قسطی و نسیه تهیه میکنند.
روزنامه اقتصاد سرآمد۲۵بهمن۹۹ در رابطه با عوامل وقوع انقلاب ضد سلطنتی در سال۵۷ نوشت: «فقر نسبی، توزیع ناعادلانه درآمدها و فاصله عظیم طبقاتی، نابهنجاریهای اجتماعی، مشکلات مهاجران روستایی ساکن شهرها، نظامی گری، ... تورم، بیکاری، بیشتر شدن فاصله طبقاتی، بازداشت و جریمه هزاران مغازهدار، بازاریان و سرمایهداران صنعتی، کاهش و ثبات حقوق و دستمزدها و... عوامل اصلی وقوع انقلاب اسلامی ایران در بُعد اقتصادی آن بوده است» (اقتصاد سرآمد ۲۵بهمن۹۹).
بحرانهایی که این روزنامه حکومتی از آنها بهعنوان علل وقوع انقلاب ضدسلطنتی نام میبرد در شرایط فعلی بسیار عمیقتر وجود دارند.
هفت سال قبل یعنی در ۱۸اسفند سال۹۲ روزنامه حکومتی مردمسالاری نوشت: «درهیچکجای دنیا همانند ایران چنین اختلاف طبقاتی ۳۰برابری وجود ندارد و در واقع طبقاتیترین جامعه دنیا مربوط به جامعه ایران است»
در شرایط کنونی نیز اشرافیت افسار گسیخته در بالا یعنی در میان سران و سردمداران و فقر و محرومیت فزاینده در میان توده مردم آنقدر عیان است، که رسانهها و مهرههای حکومتی هم به ناگزیر به آن اعتراف میکنند.
روزنامه شرق ۲۵بهمن۹۹ نوشت: «امروز بیش از هر زمان دیگر، جامعه ایران طبقاتی شده است و این طبقات بیش از هر چیز در پی احصای منافع خویش هستند. در صورتیکه مطالبات طبقاتی براساس منافع صورتبندی شود، باید منتظر ستیزههای طبقاتی بود دیده نشدن این ستیزهها بهمعنای وجود نداشتنشان نیست. روحانی گرانیگاه دولتهای قبل از خود است. انتقاد فراوان از دولت او و خشم مردم از این دولت صرفاً به دولت او بازنمیگردد؛ انتقادها و خشمهای متراکمی است از دولتهای دیگر که به واسطه عملکردشان و وعدههای محقق نشدهشان کار را به اینجا کشاندهاند؛ جماعتهایی با آرزوهای ناکام. جامعه اعتماد خود را به اغلب چهرههای سیاسی از دست داده است، زیرا نه منافع طبقاتی مشترک با این چهرهها دارد و نه ارزشهای اخلاقی مشترکی با آنان. این دوراهی مسدود بین جامعه و چهرههای سیاسی، جامعه را هم به انفعال کشانده است».
از طرفی همه شاخصهای اندازهگیری سطح تولید و رفاه در اقتصاد بیانگر نهایت فلاکت در اقتصاد و فقر مردم است، مردمی که در مقایسه با مردم بسیاری از کشورهای در حال رشد و حتی از مردم بعضی از کشورهای فقیر فقیرترند.
یکی از مهرههای باند مغلوب در مطلب دیگری در روزنامه شرق ۲۵بهمن۹۹ و در مقایسه رشد اقتصادی بنگلادش با ایران تحت حاکمیت آخوندها نوشت: «بنگلادش بعد از جدایی از پاکستان، کشوری عقبافتاده و توسعهنیافته بود؛ اما همین بنگلادش در طول سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۰ درست در دههای که متوسط رشد اقتصادی ایران صفر بود، ۳۰۰درصد تولید ناخالص ملی و درآمد سرانهاش رشد کرده است».
دزدی سردمداران رژیم نیز به این وضعیت ضریب مضاعف میزند، دزدی و غارتی که در جریان جنگ باندی احمدینژاد در سال۹۷ ضمن اشاره به گوشهیی از دزدیهای صادق لاریجانی و سایر برادرانش، به چپاول آخوندهایی نظیر مصباح یزدی، ریشهری، امامی کاشانی، هاشمی شاهرودی، جوادی آملی و بسیاری از مقامات ارشد نظام هم اعتراف کرد و نوشت «یک مشت دزد در رأس کشور نشستهاند... ، در حالیکه در طول تاریخ ۲۵۰۰ساله ایران، به این تعداد مقامات دزد، کشور نداشته است!» (از نامه احمدینژاد به رئیس دادگاه تجدید نظر حمید بقایی).
شعار «آخوند خدایی میکند، ملت گدایی میکند»، که یکی از شعارهای اصلی مردم در قیامهای سالهای اخیر است، بیانگر فاصله طبقاتی وحشتناک و شدت نفرت روزافزون مردم نسبت به غارت خامنهای و سایر آخوندهای دزد و مفت خور است.
نفرتی که مقالهنویس نگران روزنامه شرق ۲۱دی۹۹ را ناگزیر به چنین اعترافی کرده است: «اینک در ایران، نارضایتی از هر چیز، وجه غالب فضای مجازی بهشمار میرود و شاید کشور (بخوانید رژیم آخوندی) را خدای ناکرده با خطر رشد مهارناپذیر نفرت عمومی مواجه کند. مردم ما بهخاطر فشارها، ناکامیها، تو تنگناهای فرساینده، تحت تأثیر هر پیام نارضایتی قرار میگیرند و فضای مجازی به ماشین تولید نارضایتی بدل شده است».
بسیار روشن است آنچه که در فضای مجازی در زمینه خشم و خروش مردم نسبت به نظام ولایت فقیه و سردمداران آن منعکس میشود، بیارتباط با موقعیت انقلابی جامعه و شرایط عینی انقلاب نیست.
شرایطی که بارها رسانهها و مهرههای حکومتی به آن اعتراف کردهاند و نگرانی سردمداران حاکمیت و نیرویهای سرکوبگر آن هم از این شرایط انفجاری است.