اخبار نوشتاری و تصویری از ایران و مقاومت ایران و قیام آفرینان و کانونهای شورشی در سراسر میهن. اخبار سیاسی اجتماعی اقتصادی سرکوب و اختناق و زندانیان سیاسی. مقالات و گزارشات و تحلیل های سیاسی اجتماعی و اقتصادی بصورت نوشتاری و ویدئویی. ویدئوهای تاریخی فرهنگی هنری طنز و ... از سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران. https://www.besoyepirozi.com همه روزه در سایت های بسوی پیروزی و پاسارگاد سیتی

  • .
  • رهبری مقاومت
  • اخبار و گزارش
  • ویدئو خبرها
  • ویدئو کلیپ ها
  • رویدادهای تاریخی
  • مقالات و ادبیات
  • کتابخانه
  • سیاسی اجتماعی
  • اسناد و حقایق
  • روزها و یادها
  • .
  • برای کانون‌های شورشی
  • مقالات منتخب
  • مقالات ویژه
  • شعر و ادبیات
  • از انتشارات مقاومت
  • اجتماعی، اقتصادی
  • سیمای ایران فردا
  • سخن روز
  • محیط زیست
  • تحلیل و گزارش
  • بحرانهای سیاسی رژیم
  • بحرانهای درونی رژیم
  • رسانه های حکومتی
  • انقلاب مشروطه
  • شکنجه و شکنجه گر
  • قتل عام ۱۳۶۷
  • مقالات شما
  • زنان

قدحی از زیبایی تفسیرناپذیر کهکشان - دل‌نوشته‌یی در رثای حمید اسدیان از ع. طارق

  • Facebook
  • Twitter
  • LinkedIn
  • Pinterest
منتشر شده در 28 آذر 1399

دل‌نوشته‌یی در رثای حمید اسدیان
من شاعرم
باور کن از مال دنیا
تنها دلی دارم
که باغهای معلق گوشه‌یی از آن است
و دریاها مسحور آبی‌ها و موجهایش است.
آه از من مپرس کی‌ام؟
من ترجمان خدا،
زیبایی تفسیرناپذیر کهکشانم
زیرا که انسان را زیبا دیده‌ام
و زیباترین یافته‌ام
نبرد انسان را برای زیبایی (۱)
سخنگوی خون شهیدان
حمید اسدیان که نام مستعار «کاظم مصطفوی» [مرکب از نامهای مجاهدین شهید، کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل] را برای خود انتخاب کرده بود، ۵۰سال مبارزه حرفه‌یی با دو استبداد را در پشت سر داشت. کتابخانه‌یی از آثار منتشر شده و ناشده در کارنامهٔ پرافتخار ادبی ـ مبارزاتی او قرار دارد. در کمتر نشریهٔ مجاهد می‌توان آثاری از او را چه با نام و چه بی‌نام نیافت. کتاب‌های منتشر شدهٔ او را وقتی در کنار هم می‌چینی، قالی خوش‌نقشی از شکوه مقاومت را تداعی می‌کند که تار به تار و پود به پود با خون و رنج زندانیان و شهیدان سرفراز مقاومت بافته شده است. هر جا که به یک افشاگری از زندان و شکنجه برمی‌خوریم و خون شهیدی مشاممان را معطر می‌سازد یا حماسه‌ای از ناگفتنی‌های مجاهد خلق اندیشهٔ ما را عطرآگین می‌کند، وقتی رد آن را می‌گیریم به جادوی قلم حمید چشم می‌گشاییم. او آن‌گونه که خود گفته بود: «با شهیدان می‌خوابد و با شهیدان بیدار می‌شود» از این رو خود به «گنجی بایسته و آزانگیز» از رنج مقاومت‌کنندگان تبدیل شده بود؛ دادخواه سخنگوی خون شهیدان.
ماه کنعانی و عشق یعقوب‌وار
به‌غایت فروتن بود بی پیرایه و آلایش و دوری‌جو از هیاهو و آلاف و الوف و طبعاً کم‌سخن. این کم‌سخنی حاکی از لبریزانگی خرد، پر بودن از معنا و ژرف‌اندیشی او بود. حمید ساده‌زی، صمیمی، لطیف، مهربان و کم‌گفتار آنگاه که صحبت از رنجنامهٔ مقاومت بود خونش به جوش می‌آمد، چهره‌اش دگرگون می‌شد و در این هنگام شیری ژیان را در وجنات او می‌دیدی که بی‌تاب غریدن است. سیمایش از غیرتی دوست‌داشتنی برمی‌تافت. آن سوی این غیرت، غروری بود که هنگام صحبت از مسعود رجوی به او دست می‌داد؛ غیرت و غروری در هم تافته؛ نشانهٔ عشقی شگفت. به پادفراه این عشق بی‌آلایش، از سوی کم آوردگان، اضداد و بریدگان از مبارزه انقلابی همواره در معرض کین‌توزانه‌ترین کلمات بود و یک‌تنه با قلم توانمندش به مصاف‌شان می‌رفت و پیروز بازمی‌آمد. او خود، این عشق را در نخستین آشنایی‌اش با مراد و محبوب خویش در مقالهٔ «ماه کنعانی من» این‌گونه به کسوت واژه‌ها می‌آراید:
«برای زندانی بدون وابستگی گروهی همه‌چیز زندان تازه است و زیر ذره‌بین. اولین چیزی که زیر ذره‌بین من قرار گرفت آدمها بودند. مجاهدین چه کسانی هستند؟ مثل کودکانی که تازه به شناخت اشیا می‌پردازند همه‌اش سؤالم این بود که «این کیه؟ اون چیه؟». تحرک بسیار زیاد یک‌نفر در میان مجاهدین توجهم را جلب کرد. یک دقیقه قرار نداشت. صبح تا شب یا در گوشهٔ اتاقی کلاس داشت و ۳ـ۲ تا مجاهد دور و برش بودند، یا در کنج دیواری داشت چیز می‌نوشت. توی راهرو بند هم که راه می‌رفت، هر بار کسی را پیدا می‌کرد تا چیزی بگوید و سربه‌سر کسی بگذارد. عصرها هم که مثلاً برای عادیسازی می‌آمد توی حیاط قدم بزند، ول کن نبود. یک روز زیر نظر گرفتمش. دیدم کسی که با او راه می‌رود مجبور است بدود. به‌قد و قامتش هم که نگاه می‌کردی، می‌فهمیدی ورزشکار نیست. پرس و جو کردم که او کیست؟ گفتند اسمش مسعود است. یک روز سر ناهار خودم را کشیدم کنارش و سعی کردم با او هم‌غذا شوم. در هزار فکر و خیال بودم و زیر چشمی نگاهش می‌کردم که یک دفعه با صدای بلند اسمم را برد و آن چنان با صمیمیت از وضعیت پرونده‌ام پرسید که خشکم زد. دیدم همه چیز را می‌داند و انگار که سالهاست مرا می‌شناسد. در حالی که تا آن روز حتی یک‌کلام با او صحبت نکرده بودم. به‌صورتش خیره شدم. دلم لرزید. بیشتر از یک لحظه نتوانستم به‌چشمهایش نگاه کنم. بیشتر از آن‌که با زبانش حرف بزند با چشمهایش حرف می‌زد. جادویی که جمعه و شنبه‌ام را آتش زد و من گریزپا را هم به‌مکتب مجاهدین کشاند و دیگر هرگز نتوانستم دل از مهرش و مهرشان بردارم. بی‌اختیار زمزمه کردم:
من ندانم به‌نگاه تو چه رازی است نهان
که من آن راز توان دیدن و گفتن نتوان»
باقی سرگذشت حمید رسیدن به عشق در چشمانی بود که آنها را رودخانه‌یی نقره‌ای در ساکت جنگلی یافته بود؛ رودخانه‌یی با دو ماهی که راه به غارهای دریایی در نهان‌خانه‌های بکر جهان برده‌اند. آن‌چنان‌که اگر کسی در آن نمیرد زنده نیست. (۲)
آسمان اشرف
او مبارزه را طی طریق یک سالک شیفته با پای سر در مسیر «وصل» می‌دید. به اعتبار همین عشق آتشین و شیداساز بود که او با این‌که به اقتضای مسئولیتش در برخی مقاطع در اروپا بود ولی پرندهٔ بی‌تاب دلش در هوای «اشرف» سیر می‌کرد و عاقبت بر این آب و خاک، به روی جانان لبخند زد.
حمید در قسمتی از یک نوشتهٔ خود در مورد «آذر سلیمانی»، خواهری که تنها با یک پیام از رادیو مجاهد برای وصل شدن به سازمان محبوبش دل به دریا زد و عاقبت در شمار یکی از ۳۰هزار شهید قتل‌عام تابستان ۶۷ در هوای «وصل» به «اصل» رسید، در مورد «اشرف» با تعابیری شعرگونه نوشته است:
«تمام داستان او در یک کلمه، «وصل»، خلاصه می‌شود. نمی‌دانم چرا وقتی داستانش را شنیدم یاد آسمان افتادم. آسمان این‌جا. آسمان «اشرف» که گشاده‌ترین آسمانهاست. در هر غروب‌دمان، این‌جا، آدم احساس می‌کند خورشید در میان ابرهای گداخته شهید می‌شود. اما وقتی نسیم در سحری شعله‌ور می‌وزد، و تو سر در گریبان، کوله و سلاحت را این دست آن دست می‌کنی و از خیابانی با ردیف درختان تشنه می‌گذری بی‌اختیار با خود زمزمه می‌کنی: «ای نسیم سحر آرامگه دوست کجاست؟». درست در همان لحظه یکدفعه خورشیدی را در جلو رویت می‌یابی که خورشید دیروز نیست. خورشیدی است جوان که سر در دامان مهربان آسمان دارد. آسمانی که اکنون سالهاست، هر بامداد، خورشید را با سخاوت از میان آبیهای بیکرانه‌اش می‌زاید، و در غروب، در میان ابرهای سرخ و مواج فرویش می‌دهد. و فردا، خورشیدی نو، هم‌چنان می‌دمد. از پیچی می‌گذری. با خاک دم‌کرده و ریگ تفته حرف می‌زنی و پژواک صدایت را از اقصای جهان می‌شنوی: «آتش طور کجا؟ موعد دیدار کجاست؟ (۳)
نوشتن، نوعی انتخاب شهادت
در گذری شتاب‌زده و دوباره به آثار او، نمی‌دانستم کدام را باید برای این دلنوشته برچینم. به یاد سخن عبرت‌آموز سعدی در باب آن صاحب‌دل در دیباچهٔ گلستان افتادم: «گفت به‌خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامنی پر کنم هدیهٔ اصحاب را. چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت»
احساس می‌کنم در شخصیت، کتاب‌ها اندیشه‌ها، عواطف، احساس‌های ژرف و سروده‌های ایهام‌آمیز و عمیق او «بسیار سفر باید کنم» تا حمید را آن‌گونه که بود، به اندازه انگشتانه‌ای به تصویر درآورم. قدحی از زیبایی تفسیرناپذیر کهکشان.
او با این‌که از بیماری رنج می‌برد و آثار جانکاه آن را خود یک روز حین قدم زدن با او در خیابانهای اشرف‌۳ به چشم دیدم اما هرگز از مرگ و نبود خود نهراسید؛ زیرا به جان زندگی و جان شعر دست یافته بود. این از خصلت‌های یک روح بزرگ و یک دل عاشق است. به همین دلیل او نوشتن را «نوعی انتخاب شهادت» می‌دانست. این را می‌توان از نوشتهٔ او در مورد صمد بهرنگی گواهی کرد:
«من از صمد آموخته‌ام که هرگاه در میان موجهای پرهیاهو رگهٔ تردیدی خاطرم را آزرد، آن همه حقارت پیچیده در زرورق «زندگی دوستی» را مقایسه کنم با «جهان‌بینی» ماهی سیاه کوچولوی صمد که: «مرگ خیلی آسان می‌تواند الآن به‌سراغ من بیاید. اما من تا وقتی می‌توانم زندگی کنم نباید به‌پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبه‌رو شدم که می‌شوم مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد».
بعد از این است که در هفدهم شهریورماه هر سال، وقتی به‌صمد فکر می‌کنم دیگر نمی‌اندیشم که آیا به‌راستی در ارس غرق شد یا غرقش کردند. یقیناً او به‌پیشواز مرگ نرفته است. اما مهمتر این است که از مرگ نهراسیده است. در برابر جلاد زانو نزده و با حقارت و فلاکت گدایی «زندگی» نکرده است. به همین خاطر هم چه در زندگی و چه در مرگ تأثیری بسیار روی همهٔ ما و نسلهای بعد از ما داشت.
ما از او آموختیم که نوشتن را نوعی انتخاب شهادت بدانیم». (۴)
مرا به لحظه‌ای از نگاه مهمان کن!
از نوشتن سیر نمی‌شوم و هیچ واژه‌ای در رثای او مجابم نمی‌کند. به چنان عطشی گرفتار شده‌ام که با هر واژه عطش‌ناک‌تر می‌شوم. می‌دانم که در این حالت، قلم جز پریشان‌سخنی و پریشان‌نگاری نمی‌داند. خود را در فقدان او با این نگاشته‌های عین‌القضات همدانی، چه منطبق می‌یابم:
«هر چه نویسم هم نشاید،
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید،
و اگر گویم نشاید،
و اگر خاموش گردم هم نشاید
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید».
بنابراین سرودهٔ خود او را به وام می‌گیرم تا اندکی ادای دین کرده باشم؛ سروده‌ای که او به‌عنوان «فراقی» در رثای کاک حسام (مجاهد صدیق حسین شهیدزاده) سروده است. گویی خویشتن را در آینهٔ سفری بی‌بازگشت به «ابدیت ستاره‌های بی‌مرگ» دیده است. او از «هنگامهٔ بلواهای بی‌دوام» این زندگی گذشته و در آن بلنداهای بی‌آدرس و گمشده در ابرهای اثیری به ما لبخند می‌زند.
چشمهایم به چه کار آید؟
وقتی که تو را نمی‌بینم.
و صدایم کدام شعر را زمزمه کند؟
بعد از تو که به خاک بازگشته‌ای.
روزها جلال ارابه‌ای دوان را دارند
و من اینجا،
در هنگامه بلواهای بی‌دوام،
غرقهٔ در نقش خاطره‌ها،
روزشمار ابدیت ستاره‌های بی‌مرگم.
در پایان زمین دریایی است از اندوه
و من به انتظار
به پرچمی چشم دوخته‌ام
که در افق دور می‌شود.
مرا
به لحظه‌ای از نگاه مهمان کن!
به واژه‌ها خیانت نکن!
تبدیل قلم به سلاح و شعر به گرته‌های سوزان باروت در نبرد سرکش برای آزادی، تعهد ماست. مانند او از کارتن‌خواب‌های میهن می‌خواهیم ما را به برادری بپذیرند؛ زیرا تنهایی آنها به اندازه خود خدا بزرگ است و ما را در سرمای خود شریک بدانند و اجازه دهند برای آنها بجنگیم (۶)
ما نیز همان‌گونه که او به عکس زنده‌یاد منصور قدرخواه خیره شده و با او نجوا کرده بود، به نگاه سرشار از عشق و سیمای سفر کردهٔ او به قاب جاودانگی خیره می‌شویم و با وی نجوا می‌کنیم:
«یک‌بار از قول کارلوس فوئنتس به نویسندگان سفارش کرده بودی: «به واژه هایت خیانت نکن!» حالا من قول می‌دهم که همان کاری را بکنم که تو کردی.
یعنی پایداری تا آخر... یعنی تبدیل مرگ به پیروزی.» (۵)
ع. طارق
۲۵آذر۹۹
  • قبلی
  • بعدی
  • Facebook
  • Twitter
  • LinkedIn
  • Pinterest

چهل و دو سال!

چهل و دو سال جرم و جنایت دگر بس است بر ملتی نزول خیانت دگر بس است چهل و دو…

ای سوختبر

صد درود و صد سلام ای مردمان سوختبر ای بلوچ پرتوان قهرمان ای سوختبر گفته‌ای تا کی کنم جان در…

گذرنامه

صف بازرسی گذرنامه‌ها شلوغ شده بود. آرام آرام سر و صدای همه داشت در می‌آمد. «چه خبره؟»... . . «یک…

خیزش سراوان!

چه گویم از ستم رفته بر بلوچستان دیار مردم مظلوم و خاک محرومان ز بیکرانهٔ دریا و خاک پر بارش…

ادارهٔ مملکت…

آخوند روحانی صبح ۳۰بهمن مدعی شد «ما کشور را بدون نفت اداره کردیم، بودجه را بدون نفت بستیم» ما کار…

تمام بحث من

تمام بحث من امشب، همین شب است، ای شب تمام بحث من ای تب، همین تب است، ای تب تمام…

در آینه‌ٔ شب

در آینه‌ٔ شب آتشی می‌بینم گلشعله‌ٔ نور سرکشی می‌بینم بین شب و شعله در همه گوش و کنار تاب و…

نوید یک شاعر

به زباله‌گرد می‌گویم یکروز به عمامه‌ای بر خواهی خورد که امروز بر سر ولی‌فقیهی ست ای که در زباله دانها…

آیا توانستیم خود بمانیم؟

توی هوای صاف در زیر آفتاب صفا می‌کردیم. و هر روز بزرگتر و شاداب‌تر می‌شدیم. در باد سرمان را به…

رئیس مجلس خوار و خفیف!

ز تهران سوی مسکو بار کردم چه بد کردم که خود را خوار کردم رسیدم بر در کاخ کرملین نشستم…

«واکسن روسی»!

واکسن روسی به بازار آمده از برایش یک خریدار آمده واکسنی عظما پسند و بی‌خطر هست از هر حیث خوب…

نباید ماه بفهمد

شبی از شبها ستاره‌ای به ماه گفت: راستی جریان چی بود اون شب که می‌گفتند عکس یک آخوند توی شما…

حرفی با شاعران خوش قریحه

حرف حق که نمی‌زنی، خوبی پیش هر بی‌خیال، محبوبی همه دنبال می‌کنند تو را بی خیال قیام و آشوبی فکر…

بازی - م. شوق

بیا که سر به سر آفتاب بگذاریم سر طلوع کلاهی ز آب بگذاریم کمین کنیم سر پیچ هر نسیم غریب…

تولید هیولا!

محسن حاجی‌میرزایی، وزیر آموزش و پرورش رژیم آخوندی: «از هر دانش‌آموز می‌توان یک خمینی تولید کرد» یک وزیر از ولایت…

قصیده‌ٔ مسخ – از فریدون انوشه

به احترام خلبان جاودانه‌ٔ پروازِ پروازها، مجاهد قهرمان، سرهنگ بهزاد معزی تقدیم به شاعر جاودانه، مجاهد کبیر، استاد حمید اسدیان…

به گرگ‌ها می‌مانم

به گرگ‌ها می‌مانم سرمای سخت و سوز زمستان سرحالم می‌کند بر صخره‌ای پوشیده از برف زخم‌هایم را لیس می‌زنم زوزه…

با حمید اسدیان «در خانه‌ا‌ی از واژه‌ها»

«در خیابان بادهای عریان چیزی به جهان می‌افزایم هر بار که نامت را بر برگ‌های سرگردان پاییزی می‌نویسم. در غار…

«سرهنگ»!

برای قهرمان ملی خلبان مجاهد سرهنگ بهزاد معزی… عقاب بود و سرایش در آسمان سرهنگ پرنده‌ای به سوی عشق و…

کارتن

کارتن، خواب خیابان را بگو خواب پل، پاساژ، میدان را بگو روی پل یا زیر گذر پای درخت خوابهای مرد…

طنز تلخ ـ آفتابه لگن هفت دست شام و ناهار هیچی!

مدتی قبل تعدادی از وزارتخونه‌ها، کمیسیون‌ها و انجمنهای ریز و درشت و خلاصه تعداد زیادی هم از اعضای سرشناس و…

تقدیم به مسعود در سالروز آزادیش از زندان

سروده‌ای نارسا؛ در رسای وجودی خدایی که ایمانش تحقق آرمان آزادی است *** آتشفشانی از ایمان و عشق در خضوعی…

به یاد آن امیدآفرین

به یاد پرواز عقاب تیز پرواز آسمان وفا، پوریای ارتش و حافظ امید دلها روز ۷مرداد در زندان اوین در…

داستان کارتن

باد و طوفان شدیدی همه چیز را در شهر به هم می‌کوبید. طوفان تکه، کارتنی را که در کنج پیاده…

خیزش طوفانی!

تیره شبهای وطن را همه نورانی کن سردی و ظلمت آن محو و چراغانی کن مپذیر سلطه مرگ‌آور یخبندان را…

واکسن نخرید!

عظمای ولایت گفت با منطق ملایی واکسن نخرید هرگز از هرکس و هر جایی گر کشته شود ملت از حمله‌…

پارس خوابیده یا انتقام سخت!

امت نالان نالان تر شده خاک عالم بر سر «رهبر» شده «حاج قاسم» رفت و داغ مرگ او بهر او…

غزل نگاه

برای برادر گرامی‌رفته‌ام حمید اسدیان از دور به من نگاه کن یار! ای مهر نگاه تو، نگه دار من زیر…

تولید واکسن ولایی!

عاقبت واکسنی برای «کووید» گشت در داخل وطن تولید مژده بر اهل علم و دانش طب بهر این کشف و…

خرید واکسن !

خودداری رژیم از خریدن واکسن کرونا در حالی‌که اغلب کشورها جهان اقدام به خرید آن برای واکسینه کردن مردمشان کرده‌اند……

روز یلدا

روز یلدا! بیا که شب، بد شد #شب_یلدای ما پر از دد شد هر چه شادی، ز شهرمان در رفت…

بدرقه

به یاد همرزم صمیمی حمید اسدیان با نیم قرن مبارزه برای آزادی قطره اشکی با یک لبخند بدرقه راهت و…

با یاد مجاهد کبیر حمید اسدیان

او کتاب قصه پرواز بود با دل تنگ قلم دمساز بود جوهری کو می‌چکید از آن قلم قطره قطره راوی…

آن یار پاکباز! - برای پرکشیدن شاعر و نویسنده مجاهد خلق «حمید اسدیان» - (کاظم مصطفوی)…

برای پرکشیدن شاعر و نویسنده مجاهد خلق «حمید اسدیان» - (کاظم مصطفوی)… یادش بخیر مجاهد پرافتخار ما تابان ستاره در…

شاعری که دلی بود - در درگذشت حمید اسدیان

«هر کاتب که نه دل بوُد بی‌خبر است و هر مکتوب الیه که نه دل است هم‌چنین» عین القضات همدانی…

سفر از چشمان بارانی‌ات باورم نمی‌شود - دل‌زمزمه‌ای با شاعر و نویسندهٔ مجاهد خلق، حمید اسدیان که شاعر کارتن‌خواب‌ها بود

دل‌زمزمه‌ای با شاعر و نویسندهٔ مجاهد خلق، حمید اسدیان که شاعر کارتن‌خواب‌ها بود و خود را برادر آنان می‌دانست. در…

نامه‌ای به حمید اسدیان، پس از درگذشت دریغ‌انگیزش

برای تو می‌نویسم برادرم، پدرم، آموزگارم... حمید اسدیان واژه معنا را افاده نمی‌کند چگونه می‌توانم نوشت از اندوه تو از…

قدحی از زیبایی تفسیرناپذیر کهکشان - دل‌نوشته‌یی در رثای حمید اسدیان از ع. طارق

دل‌نوشته‌یی در رثای حمید اسدیان من شاعرم باور کن از مال دنیا تنها دلی دارم که باغهای معلق گوشه‌یی از…

ولایت شقاوت و اعدام!

این همه قتل و این همه اعدام بربریت به شکل تام و تمام این همه حبس و این همه تعزیر…

خواستن

باید بخواهی آفتاب از نو بتابد باید بخواهی خنده بر لبها بخوابد باید بخواهی عشق در دنیا بماند باید دلت…

پریای شهر کجان؟

در گذرگاهان ننگ در سراپیچ عبور عار پریای نازنین زار می‌زنن! در سرای بی‌کسی‌ قحطی چشمان بینا در وفور وسعت…

سفرهٔ ما خالی نان است

در این تصویر، هزاران شعر سربریده فریاد می‌کشند؛ تصویری که هر بار با نگریستن‌اش، نمی‌توان از گریستن خودداری کرد. سفرهٔ…

«آذر» در طنین سه قطره خون

برای ۱۶آذر، روز گشتی که نامش، تذکار ضرورت آزادی است. رقص ماشه‌های بی‌ضامن با ارتعاش انگشتان حریص جنایت ... عطسهٔ…

اینجا دانشگاه است

اینجا دانشگاه است میوهٔ درس نخستینش تقدیس چکاچاک طنین آزادی در فرود شمشیری بر رگان تن خویش سفر از قلب…

نظام گیج و آشفته!

آشفتگی و بهم ریختگی رژیم بعد از کشته شدن «فخری زاده» شاه مهره بمب‌سازی و اتمی‌اش گیج و ویج است…

روزگار غریبی‌ست!

این دل‌نوشته را در ۵مهر ۱۳۹۲ خطاب به دکتر محمد ملکی و در دفاع از موضع‌گیری شجاعانه و شرافتمندانه‌ٔ او…

شکایت

روزی اگر پیش خدا رفتم برایش هر چه دیدم شرح خواهم داد. خواهم گفت: آنجا که بودم، آب تنها بود…

سو و شون

برای قیام‌آفرینان آبان۹۸ به عصر هیبت سقوط افول و حیرت هبوط تو آن حماسه که شکست طلسم بختک سکوت شگفت‌تر…

سردار بلاهت!

پاسدار سلامی گفت در ۲۰آبان با خانه گردی به محل سکونت ویروس کرونا حمله می‌کنیم… برای قلع و قمع و…

پرچم آبان! - برای سالگرد قیام آبان ۹۸

صدای غرش و طوفان به بام ایران است زمان شورش و عصیانِ ماه آبان است به زیرِ پوستِ تب دار…

ابلها خرفت مردکا! که تویی

«ناجا تجسم زیباترین معانی نظام حاکمیت است!» (حسین سلامی. ۱۳آبان۹۹) غرابی نشسته بر بادها هرزه وراج در غژغژ خشک خزان…

به‌دارایی خلق برای پیروزی - خالق۳۰مهر

شکوه نامت بارانی‌ترین ابر، در رویش ناگزیر بهار در میهنی است، که دشمن خزانش می‌خواست… از شورش بی‌شکست «می‌توان و…

پردهٔ آخر سگ‌دعواهای ولایی …

جنگ و دعوای «حضرت آقا» با جناب رئیس‌جمهورش شده مغلوبه اندر این ایام با حواشیِ جور و ناجورش حکم اعدام…

یاد شجریان، نغمه مرغ سحر با مورس در انفرادی

نزدیک یک و نیم سال بود که در سلول انفرادی زندان گوهردشت فقط با مورس از طریق دیوار با هم‌بندیهای…

خسرو آواز ایران!

خسرو آواز ایران درگذشت آن خوش الحانِ غزل‌خوان در گذشت نغمه‌خوان «حافظ»و «سعدی» و «شمس» عندلیب عشق و عرفان درگذشت…

سیل است پشت سد

استبداد و دیکتاتوری نمی‌داند که حنجرهٔ آگاهی را نمی‌شود بست. هم‌چنان که دیدیم رژیم آخوندی سال‌ها راه بر صدای هنرمندان…

خطیبان و بدحجابان !

ما خطیبان جمعه‌بازاریم واعظانیم و کارچرخانیم «آیت‌الله» و «حجت اسلام» حاکم یک دیار و استانیم ما مریدان «حضرت آقا» دست‌بوسان…

مارتین کوبلر

سیاه باشم یا سپید سرخ باشم یا زرد با چشمانی فرانسوی یا موهایی ژاپنی مرا تنها با رنگ شرفم ببین…

آیینه و من

برای احساس همه‌مان هنگام شنیدن اخبار جانسوز مرگ هموطنانمان در ایران آیینه! دیشب خوب خوابیدی؟ یا مثل من کابوس می‌دیدی!…

از نامه های من به دوستان خیالی خودم (۱) دربارة عشق

از نامه های من به دوستان خیالی خودم (۱) دربارة عشق دوست عزیز! «اگر می خواهی هدیه ای از کسی…

آدرس لعن و نفرین!

روحانی: «مردم برای کمبود و مشکلات در کشور اگر می‌خواهند لعن و نفرین بکنند این لعن و نفرین آدرسش کاخ‌سفید…

شعری که فرق دارد

ما شاعرانی که رفتیم در جنگ با زور و زنجیر یک شعر دیگر گزیدیم در واژه و فکر و #تصویر…

برکات دفاع مقدس!

خامنه‌ای در سالگرد شروع ضدمیهنی گفت: «دفاع مقدس برای ملت ایران برکات، بشارت‌ها، پیشرفتها و طراوتهایی به ارمغان آورد» گفت…

نوید و ولی فقیه

 نوید و ولی فقیه تا بوده همین نبوده! این کار جدید است! این گونه که دست شیخ در خون نوید…

مادرم! هنوز دقیقهٔ توفان است

مادرم! هنوز دقیقه توفان است برای مادر نوید، وحید و حبیب افکاری مادرم! هنوز دقیقهٔ توفان است هنوز آتشفشان درشت…

انگار درختی بود

قهرمان ملی قیام نوید افکاری تقدیم به نوید افکاری انگار درختی بود، از جنس درختان آزاد، ریشه در خاک داشت،…

یک تصویر و سه جفت چشم زلال

یک تصویر و سه جفت چشم زلال یک تصویر و سه جفت چشم زلال یک تصویر و هزار حرف نهفت…

دلم با توست

تقدیم به مجاهد شهید جلال لایقی، یکی از پر افتخارترین سربداران سال۶۷ دلم با توست، تمام این وجودم، یکسره با…

شقاوت شیخ!

دوباره شیخ شقی قاتل جوانان شد دوباره اشک به چشمان مام ایران شد قساوتش که فراتر ز هر چه خونخوار…

خشم کافی نیست - نخستین ضربه‌های عاطفی، پس از شهادت نوید افکاری

 ضحاک مار بدوش غثیان افعی گرسنهٔ مرگ را بر دو کتف کافر ضحاک پایانی نیست جا بوسهٔ ابلیس را جز…
1
2
3
4
5
6
7
8

واکسن؛ فریبکاری، بازی با جان مردم

از آغاز سال۲۰۲۱میلادی، شتاب واکسیناسیون عمومی در کشورهای مختلف جهان پیاپی بیشتر می‌شود و شرکت‌های داروسازی…

آتش زیر خاکستر مخل امنیت نظام - مروری بر رسانه‌ها

روزنامه‌های حکومتی امروز مجموعهٔ کاملی از بحرانهای داخلی و خارجی نظام را به نمایش گذاشته‌اند. بحران…

خشم سوخت‌بران، سرآسیمگی روحانی

آخوند روحانی روز ۱۲اسفند، وحشت خود و نظام آخوندی را از خیزش مردم دلیر و محروم…

قحطی معرکه‌گردان نمایش ۱۴۰۰

از ویژگی‌های بارز نمایش انتخابات ۱۴۰۰ نظام آخوندی، باید به خالی بودن دست نظام در معرفی…

جامعه امنیتی با پتانسیل انفجاری

سرباز کردن زخم‌های کهنه و درمان ناشده در استان محروم سیستان و بلوچستان و سرکشیدن ناگهانی…

ایران، آتشفشان ارتش گرسنگان

در تداوم قیام آبان۹۸ و اعتراضات روزانه اقشار مختلف از فرهنگیان، بازنشستگان، کشاورزان تا کارگران، مردم…

باز پس‌گیری حق یک ملت در «کف خیابان»

شعار بازنشستگان خشمگین در مقابل مجلس ارتجاع: «فقط کف خیابون به‌دست میاد حق‌مون» (یکشنبه ۱۰اسفند۹۹) برخی…

«امروز توپ در زمین ماست و باید انتخاب کنیم»

به‌رغم این‌که دولت روحانی در شرایط فعلی مذاکره با سه کشور بزرگ اروپایی امضا کننده برجام…

بلوچ، بلوچ

به خاک و خون کشیدن جوانان و کودکان محروم بلوچ و خیزش دلاورانه متعاقب آن مشاهداتی…

چهل و دو سال!

چهل و دو سال جرم و جنایت دگر بس است بر ملتی نزول خیانت دگر بس…

ای سوختبر

صد درود و صد سلام ای مردمان سوختبر ای بلوچ پرتوان قهرمان ای سوختبر گفته‌ای تا…

ورق خوردن صفحهٔ مماشات؛ دور شتابدار تشدید تضادها

رافائل گروسی در جلسهٔ یازدهم اسفند شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی سخنرانی مقدماتی خود…

آویختن به سبوی بشکسته و پیمانه ریخته

خامنه‌ای و یک دوجین دایناسورهای طماع حکومتی با افکار تارعنکبوت گرفته و متحجر خود، گمان می‌کنند…

شتک خون رنجبران سراوان؛ فاش‌کردن مگوها و تناقض‌ها

واقعهٔ سراوان بازتاب بسیار گسترده‌یی در کل ایران و نیز شبکه‌های مجازی داشت. یکی از آثار…

وحشت غاصبان حاکمیت مردم از آینده

در حالی که جنگ‌وجدال باندهای غالب در نظام ولایت فقیه برای تصاحب کرسی رئیس جمهوری در…

سردمداران نظام از واکسن می‌ترسند، نه مردم!

حکم خامنه‌ای مبنی بر وارد نکردن واکسن معتبر و تأیید شده به ایران آن‌قدر غیرعقلانی و…

زندگی برده‌وار یا مرگ با شرافت؟

ممکن است نظام ولایت فقیه هم‌چنان اظهار تجاهل کند یا هم‌چنان دست به سانسور اخبار قیام…

گذرنامه

صف بازرسی گذرنامه‌ها شلوغ شده بود. آرام آرام سر و صدای همه داشت در می‌آمد. «چه…

دلتنگی مقامات برای افزایش مرگ و میر مبتلایان کرونا - مروری بر رسانه ها

بیشترین عنوانهای صفحات اول روزنامه‌های ۱۲اسفند رژیم مربوط به جنگ قدرت باندها بر سر کرسی ریاست‌جمهوری…

بازنشستگان؛ بلوچستان؛ دو روی سکهٔ وحشت نظام

از صبح دهم اسفند، ۲۶شهر میهن‌مان، بار دیگر شاهد اعتراض سراسری بازنشستگان و برخی دیگر از…

از قیام تا مکافات

پنجشنبه شب، ۷اسفند «در پاسخ به‌حملات موشکی علیه اهداف آمریکا در عراق، ایالات متحده زنجیره‌یی از…

چپاول، سرکوب، جرقه و... قیام

بلوچستان محروم و مجروح، اما سرفراز، ۵روز است که برخاسته و ملتهب است. شعله‌های قیام بسیاری…

نمودهای فوران آتشفشان

پس از شورش قهرمانانهٔ پنجم اسفند مردم سراوان، کماکان سیستان و بلوچستان در تب و تاب…

معنای «بمب ساعت شمار» و «حوادث رادیکال» ؟

به‌نوشته روزنامه اعتماد اعتراض مردم بلوچستان علیه نظام آخوندی خیزشی بی‌سابقه است که «طی هفته گذشته…

دریوزگی بر آستان ولایت به سبک خاتمی شیاد!

با نزدیک شدن به فضای انتخابات باسمه‌ای ریاست‌جمهوری در نظام ولایت مطلقه‌ٔ فقیه، در درون گله‌ٔ…

زندگی برده‌وار یا مرگ با شرافت؟

ممکن است نظام ولایت فقیه هم‌چنان اظهار تجاهل کند یا هم‌چنان دست به سانسور اخبار قیام…

شکست سرکوب و پروپاگاندای حکومتی در قیام سراوان

ارائهٔ این تصویر از قیام‌آفرینان که آنها عده‌یی «سودجو» و «قاچاقچی» هستند که می‌خواهند از آب…

چند انشا از یک دروغ!

وقایع شهر سراوان که در کانون آن کشتار سوخت‌بران زحمتکش و بی‌گناه قرار دارد، گریبان نظام…

اعتراف به بازی با نرخ ارز برای ادارهٔ اقتصاد درهم‌شکسته

«افزایش قیمت دلار و بالا نگه‌داشتن مصنوعی دلار واقعیتی پذیرفته شده از سوی تمام ارکان جامعه…

سراوان در آینه خبریِ یک ترجیع‌بند مبتذل

مجاری تنفسیِ یک پروپاگاند کر هماهنگ دروغ‌گویی رسانه‌یی و تحریف کارگزاران نظام آخوندی در باب حوادث…

اگر اتفاق ناخوشایندی بیفتد...

«باید جوانان خود را مراقبت کنیم. اگر خدای نکرده اتفاق ناخوشایندی بیفتد، خشک و ‌تر، اصول‌گرا…

حکومت قاچاقچیان غارت‌گر؛ چند عکس و دنیایی سخن

اخبار قیام و خیزش و اعتراض و مقاومت مردم قهرمان بلوچستان در زاهدان و سراوان، به‌رغم…

خیزش هموطنان بلوچ و ترفندهای آخوندی

نظام ولایت فقیه که می‌داند قیام و خیزش در هر گوشه‌یی از ایران، استعداد آن را…

چه باید کرد؟

 چه باید کرد؟ آنچه در سراوان رخ داد و هنوز ادامه دارد، از یک همه‌جانبه‌گیِ تضاد…

شیادی، دروغگویی و دیگر هیچ!

آخوند روحانی بار دیگر با سرهم‌بندی داستان دیگری در مورد اطلاع‌رسانی کرونا در یک سال پیش،…

رویاهای برباد رفته درباره دولت جدید آمریکا - مروری بر رسانه‌ها

در صفحات اول روزنامه‌های حکومتی امروز به‌خصوص روزنامه‌های باند خامنه‌ای با درشت‌نمایی حملات حوثی‌ها به عربستان،…

ما 938 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

Copyright © سایت بسوی پیروزی - صفحه مقالات 2021 All rights reserved. Custom Design by https://www.besoyepirozi.com
شعر و ادبیات