اخبار نوشتاری و تصویری از ایران و مقاومت ایران و قیام آفرینان و کانونهای شورشی در سراسر میهن. اخبار سیاسی اجتماعی اقتصادی سرکوب و اختناق و زندانیان سیاسی. مقالات و گزارشات و تحلیل های سیاسی اجتماعی و اقتصادی بصورت نوشتاری و ویدئویی. ویدئوهای تاریخی فرهنگی هنری طنز و ... از سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران. https://www.besoyepirozi.com همه روزه در سایت های بسوی پیروزی و پاسارگاد سیتی

  • .
  • رهبری مقاومت
  • اخبار و گزارش
  • ویدئو خبرها
  • ویدئو کلیپ ها
  • رویدادهای تاریخی
  • مقالات و ادبیات
  • کتابخانه
  • سیاسی اجتماعی
  • اسناد و حقایق
  • روزها و یادها
  • .
  • برای کانون‌های شورشی
  • مقالات منتخب
  • مقالات ویژه
  • شعر و ادبیات
  • از انتشارات مقاومت
  • اجتماعی، اقتصادی
  • سیمای ایران فردا
  • سخن روز
  • محیط زیست
  • تحلیل و گزارش
  • بحرانهای سیاسی رژیم
  • بحرانهای درونی رژیم
  • رسانه های حکومتی
  • انقلاب مشروطه
  • شکنجه و شکنجه گر
  • قتل عام ۱۳۶۷
  • مقالات شما
  • زنان

فروغ جاویدان از نگاه روایت (قسمت ششم) - مجاهد خلق تسلیم نمی‌شود

  • Facebook
  • Twitter
  • LinkedIn
  • Pinterest
منتشر شده در 13 مرداد 1398

عقیل کلاه‌ خودش را تکاند و دوباره روی سر گذاشت‌ ، حین زمین‌گیر‌شدن ناگهانی‌ ، کف هر دو دست و زانوهایش به لبه تیز صخره ساییده و دچار زخم سطحی شده بود‌ ، شلوارش از ناحیه زانو ریش ریش شده و کف دستش هنوز می‌سوخت. تاکنون این طور از نزدیک به‌طور همزمان با چهار نفر از نفرات دشمن مصاف نداده بود. سلاحش را با لبهٴ آستین از گرد و خاک زدود و خیز به خیز به طرف پل رفت. هنوز زنبورهای چرخانِ گلوله‌ها در هوا صفیر زنان پرواز می‌کردند؛ طوری که اگر دست را بالای سر می‌گرفتی‌ ، چند تا از آنها به کف دستت می‌چسبید و ترا می‌گزید.
او حاشیة شخم خوردهٴ یک جالیز را پشت سر گذاشت بعد با پریدن از روی چند کرت خیس خود را به کنار جاده رساند. با رسیدن به جاده ابتدا درازکش شد و خوب دو طرف را دید زد. شن‌دانه‌های زبر حاشیهٴ آسفالت، گونه‌هایش را اذیت می‌کرد. نه اشتباه نمی‌کرد‌ ، گویی صدای نالهٴ کسی می‌آمد. خوب گوش داد‌ ، دلش بی‌اختیار شور زد. پل حالا دیگر در چند قدمی او بود. کافی بود‌ ، بلند شود و با یک خیز بلند خودش را به دهانة گشاد آن برساند. صدا از داخل دهانه می‌آمد.
سمفونی مرگبار گلوله‌ها هم‌چنان در دشت طنین می‌انداخت و گاهگاه غرش انفجار موشک یک آر.پی.جی تمامی انفجارهای کوچک را می‌بلعید و دوباره بارش گلوله‌ها شدت می‌گرفت. اگر دیر می‌جنبید‌ ، ممکن بود‌ ، نفرات زخمی پناه گرفته در زیر پل به دست نیروهای دشمن گرفتار شوند. یک لحظه اندیشید که اگر یک مجاهد به دست پاسداران هار و خون‌آشام بیفتد چه بلایی به‌سر او خواهند آورد؟ بنابراین درنگ را جایز ندانست و در یک خود را به آن طرف جاده رساند. پشت سر او گلوله‌ها آسفالت را شیار زدند و یک گلولة کمانه کردهٴ سمج، با صدای هراس‌آور و کشیده «پینگ!»... درست از بیست سانتی صورت او گذشت.
نرسیده به پل‌ ، ناگهان با دو شبح مواجه شد و به‌طور غریزی دست روی ماشه برد.
شلیک نکن! عقیل! خودی هستیم...
آه! ببخشید بچه‌ها داشتم شما را شهید می‌کردم... وای برمن!... وای برمن!... خیلی باید دقت کنم.
اشکال ندارد عقیل‌ ، به‌خیر گذشت‌ ، تو تقصیر نداری‌ ، ما مقصریم که جلوی سلاح آمادهٴ تو سبز شدیم..
...
مشفق داشت به معذرت خواهی ادامه می‌داد ناگهان عارف با گذاشتن انگشت اشاره روی لبهای جمع شدة خود به علامت سکوت‌ ، او و عقیل را بر جای میخکوب کرد. نی‌نی‌های درشت‌ ، سیاه و گرد او مانند دو چلچلة کنجکاو و بی‌قرار در چشمخانه می‌چرخید. فضای بهت آلود و سنگینی در لحظه بر سه نفر آنها حاکم شد.
عارف چند بار دست راستش را به پشت سر چرخاند و به این ترتیب به آن دو فهماند که بی‌سر و صدا پشت او راه بیفتند. گویی چیزی دیده بود.
تا دقایقی پیش آنها با هم تمامی مجروحان تیپ فرماندهی مجاهد شهید سعید پورآگل را به سمت کرند تخلیه کرده بودند. حال مواضع پیشین آنها به تصرف گله‌های هار پاسداران درآمده بود و لحظه به لحظه به آنان نزدیکتر می‌شدند.
عقیل تازه یادش آمد که به‌دنبال شنیدن صدای نالة خود را به آن قسمت رسانده است. وقتی افکارش را با سایرین در میان نهاد‌ ، هر سه با احتیاط به سمت پل رفتند.. چند قدم جلوتر ناگهان با یک زن مجروح مجاهد خلق مواجه شدند. زن مجاهد که فاطمه نام داشت‌ ، نگاهی پرمهر و در عین‌حال نگران و دردناک به آنها انداخت و گفت:
- بچه‌ها شما نباید الآن این‌جا باشید‌ ، رژیم گله‌های مزدورانش را آورده این‌جا‌ ، اگر بمانید اسیر می‌شوید. آنها به مجاهد رحم نمی‌کنند... .
مشفق جواب داد:
- خواهر مجاهد! خون ما رنگین‌تر از خون شما که نیست‌ ، ما بدون شما جایی نمی‌رویم...
موجی از درد در چهرهٴ فاطمه دوید و خطوط مهربان سیمایش را اندکی شکست.
- نه خواهش می‌کنم‌ ، معطل من نشوید. گلوله به نخاع من خورده. از قسمت کمر به پایین بدنم فلج است‌ ، کار من دیگر تمام است...
قطره اشکی در حدقة چشمانش درخشید و با صدایی حزن آلود ادامه داد: فقط یک نارنجک به من بدهید که زنده به دست شکنجه‌گران نیفتم...
مشفق کلاشینکفش را حمایل‌فنگ کرد، و در حالی‌که سینه خیز شده بود‌ ، زخمی را کشان کشان زیر گلوله‌ها اندکی جابه‌جا کرد‌ ، جابه‌جایی او در آن حالت کاری دشوار بود. بنابراین به عارف و عقیل گفت که حواسشان به صحنه باشد تا وی به امداد‌رسانی ادامه دهد. طرح او این بود که با خیزهای چند ثانیه مجروح را تا یک ساختمانی سنگی -که در 100متری آنها قرار داشت- برساند.
چند متری به این منوال طی کردند. هنوز تا ساختمان راه زیاد در پیش بود. عارف جایش را با مشفق عوض کرد. 50متری ساختمان دیگر نوبت‌ ، عقیل بود که مجروح را کول کند. عقیل برای این‌که مجروح را راحت‌تر حمل کند‌ ، سلاحش را به عارف داد.. در این هنگام رگبار تیربار پاسداران روی آنها شدت گرفت و مجبور شدند مقداری پراکنده و در نقاط مختلف زمینگیر شوند. بعد از وقفة پیش آمده و فروکش کردن حجم شلیک‌ها، وقتی خواستند حرکت کنند‌ ، یکدیگر را نیافتند. جای معطلی نبود. عقیل کشان‌کشان مجروح را از تیررسِ گلوله‌ها خارج کرد و به نقطهٴ مناسبی از ساختمان برد.
در داخل ساختمان چند تن از مجروحان ارتش آزادیبخش در حال استراحت بودند. عقیل به آنان هشدار داد که پاسداران از یال‌ها سرازیر شده‌اند و ممکن است‌ ، به زودی آنجا به محاصره درآید. توصیه کرد با هر وسیله‌یی که می‌توانند خود را از آنجا خارج کنند. مجروحان که اغلب دست و پایی از آنان باند‌پیچی شده بود‌ ، با شنیدن هشدار عقیل درصدد خروج برآمدند.
فاطمه، از پشت پلک‌های خونمرد خود، با نگاهی حق‌شناس به عقیل می‌نگریست. شدت درد گاه امانش نمی‌داد - به‌رغم خویشتنداری شگفتش- گاه باعث لبریز شدن کاسه شکیبش می‌شد او را به ناله‌های خفیف وامی‌داشت. در گیر و دار پنجه نرم کردن با دردِ طاقت‌شکن، ناگهان با لحنی رک و قاطع رو به عقیل کرد و جملهٴ غیرمنتظره‌یی بر زبان راند:
- برادر عقیل! با این وضعیت من دیگر نمی‌توانم قدم از قدم بردارم. تو بیشتر از این لازم نکرده جان خودت را به‌خاطر من به خطر بیندازی‌ ، خودت می‌دانی اگر با این وضعیت به چنگ پاسداران بیفتم‌ ، تکة بزرگم گوشم خواهد بود‌ ، من نمی‌خواهم به جز پیکر غرقه به خونم، چیزی به آنها بدم‌ ، بنابراین خواهش می‌کنم خودت به سمت من شلیک کن‌ ، بگذار من راحت شهید بشوم...
چیزی مانند بادام تلخ زیر دندان عقیل شکست، و عطرگس و تند آن در ذائقة او منتشر شد. برای لحظاتی از خودش بدش آمد. چنین وانمود کرد‌ ، که حرف خواهر مجاهد را نشنیده و با حرکاتی مصنوعی خود را به دیدبانی مشغول کرد.
از پشت پنجرهٴ آجرنما و نیمه‌ فرو ریختة ساختمان متروک، به‌خوبی دیده می‌شد که پاسداران، مانند گرگهایی‌ هار، حریص و له‌له‌زن به طرف آنها سرازیر هستند. بوی طعمه آنان را از خود بیخود کرده بود و مدام به یکدیگر تنه می‌زدند. از دوردست صدای هلیکوپتر «کبری» می‌آمد. تق‌تق تیربارها مانند صدای همزمان صدها دارکوب بر تنهٴ خشک درختان کهنسال، در فضا می‌پیچید. تیرباری نیمه‌سنگین با غرش سهمناک خود‌ ، بر سایر صداها فرمان می‌راند. عقیل با خود غرید:
«لعنتی‌ها دوشکا بالای یال آورده‌اند... خدا کند‌ ، کسی از بچه‌های ما بالای یال باقی نمانده باشد...»
صدای فاطمه بار دیگر مانند هوبره‌یی سرگردان خود را به پشت شیشهٴ اتاق ذهن درهم و برهم عقیل کوفت:
- الآن پاسداران سر می‌رسند. معطل چه هستی؟.
عقیل که تا این لحظه ناشیانه خود را به کری زده بود‌ ، سرانجام تاب نیاورد‌ ، در حالی که عرق پیشانی‌اش را پاک می‌کرد‌ ، لبان به هم فشرده‌اش را به سختی باز کرد و گفت:
- خواهش می‌کنم‌ ، خواهر مجاهد! این را از من نخواه! خودت بهتر از من می‌دونی که این کار غیرممکن است. مجاهد خلق حاضر است، هر لحظه هزار بار بمیرد ولی همرزمش را در این حالت نبیند‌ ، نگران نباش! ما تو را به پشت صحنه منتقل می‌کنیم. من به زودی خودم را به کنار جاده می‌رسانم و با ماشین برمی گردم...
بعد رویش را برگرداند تا فاطمه اشکهایش را نبیند.
اما فاطمه که در این لحظات هم‌چنان روحیه مقاوم خود را حفظ کرده بود. با شهامتی که به نظر عقیل عجیب می‌آمد و نیروی تازه‌یی به او می‌بخشید‌ ، آرام و خونسرد گفت:
- قبل از این‌که این‌جا را ترک کنی‌ ، پس لااقل یک نارنجک تدافعی به من بده! سوگلی‌های خمینی باید بدانند‌ ، نزدیک شدن به حریم زن مجاهد خلق‌ ، چه بهای سختی دارد... .
عقیل‌ ، مطیع و گوش به فرمان دست به سمت طاقمه‌اش برد و با دقت آخرین نارنجک تدافعی خود را - که برای لحظهٴ مبادا نگه‌داشته بود- جدا کرد و با دستانی مرتعش به خواهر مجاهد داد. وقتی می‌خواست در جیب طاقمه را ببندد‌ ، ناگهان آه از نهادش برآمد و دو دستی بر سر خود کوفت.
فاطمه که دیدن نارنجک تبسمی خفیف بر لبان داغمه بسته‌اش نشانده بود، با دیدن این حالت عقیل نیم خیز شد و با نگرانی پرسید:
- خبری شده؟!
- سلاح!... سلاحم نیست...
- خودت آن را به برادران همراهت دادی...
- به کی دادم؟!... کمی فکر کرد... آه! یادم آمد...
لحظاتی به سکوت گذشت. تا این‌که فاطمه دوباره به حرف آمد:
- زود باش! عجله کن!... برو!
عقیل‌ ، مستأصل و با تردید‌ ، به سمت خروجی ساختمان رفت. نمی‌خواست در آن شرایط دشوار‌ ، همرزم مجروح خود را به امان خدا رها کند. از طرفی بدون سلاح کاری نمی‌توانست از پیش ببرد. باید می‌رفت و کمک می‌آورد. تصمیم‌گیری در این بحبوحه، براستی مشکل بود. پیش از آن‌که خارج شود‌ ، صدای شوق آمیز فاطمه او را بر جای خشک کرد:
اندکی مکث کرد، به سقف دود زدهٴ ساختمان خیره شد. گویا می‌خواست چیز دیگری بگوید ولی وقتی چهرهٴ اشک‌آلود و پاهای از راه ماندهٴ عقیل را دید‌ ، منصرف شد و با صدای بلند داد زد:
«خواهش می‌کنم برو دیگر...»
...
و در باز شد.
***
فاطمه همان‌طور که به پشت افتاده بود‌ ، یکبار دیگر ساختمان را از نظر گذراند. از روی فضلة جوجه‌ها و تکه‌های ریخته شده کاه و کلش بر روی زمین‌ ، می‌شد فهمید آنجا یک مرغداری متروک است. از خلال رگبارهای بی‌هدف تیربارها و شلیک‌های تک‌تیر تفنگ‌ها و نیز هرای نارنجک‌ها حال‌ ، کم‌کم نعره‌های پاسداران نیز بگوش می‌رسید.
فاطمه نگران این بودکه عقیل دست خالی به چنگ آنها بیفتد. از اینکه او جانش را به‌خاطر او به خطر انداخته بود‌ ، نسبت به او نوعی دین بر گردن خویش احساس می‌کرد. مقداری چرخید تا بتواند از لای در بیرون را ببیند‌ ، همین باعث شد‌ ، دردی کشنده در وجودش بپیچد و چشمانش را به اشک بنشاند. قسمتی از اونیفورمش با خون به رنگ ارغوانی درآمده بود و پاهایش گویی از آن او نبودند. نارنجک چهل‌تکه با بدنهٴ زیتونی رنگ و اهرمِ درشت ضامن خود مثل یک چشم از حدقه درآمده - خاموش و رازناک- او را می‌نگریست. فاطمه آن را برداشت، بوسید و روی قلب خود گذاشت. تابه‌حال در بسیاری از تمرینات نظامی ارتش آزادیبخش تعدادی از این نارنجک‌ها را پرتاب کرده بود اما هیچ وقت فکر نمی‌کرد ممکن است روزی به یکی از آنها این قدر احتیاج پیدا کند. با این‌که می‌دانست انفجار نارنجک‌ ، خاموشی شعلهٴ عمر او را در پی دارد؛ و فروغ حیات او تا هنگامی سوسو خواهد داشت که ضامن نارنجک سر جایش به‌صورت خوابیده و محکم قرار داشته باشد، ولی راضی بود. چرا که معلوم نبود در صورت گیرافتادن به دست جلادان چه سرنوشتی در انتظارش خواهد بود.
تصویر چشمان نیمه باز و چهرهٴ معصوم و به‌شدت شکنجه شده مریم قدسی مآب - در کتاب لیست شهیدان- همیشه در خاطر او بود. نه، تسلیم غیرممکن است... پینهای نارنجک را با دقت صاف کرد تا اگر در لحظات آخر، ضعف و بیحالی بر او مستولی شد‌ ، فرصت را از دست نداده باشد. حال فقط کافی بود‌ ، ضامن را از جای خود بیرون بکشد. او تصمیمش را گرفته بود. از این‌رو آرامش عجیبی در خود حس می‌کرد. بند کلاه‌خودش را شل کرد و آن را مانند کاسه‌یی زیر سر گذاشت، و دوباره به سقف چشم دوخت.
یک الوار ضخیم به‌صورت سراسری از وسط ساختمان رد می‌شد و روی آن تعدادی تیر چوبی انداخته بودند. روی تیرها نیز حصیر و لیف خرما. بین تیرها را‌ ، تارهای درهمِ عنکبوت، نقره‌آجین کرده بود. لابد ساختمان مال یکی از اهالی زحمتکش اسلام‌آباد بوده که به‌دلیل تیر و تیرکشی نتوانسته آنجا بماند...
نمی‌دانست چطور شد یکمرتبه فکرش از دریچه‌های کوچک آن ساختمان پرواز کرد. محاصره پاسداران را شکافت. از بالای کوه‌ها و دره‌های میهن دلبندش گذشت.
***
صدای لغزیدن خشک چند پوتین روی شن‌ریزه‌های تنها در ورودی مرغداری متروک، رؤیاهای رنگی فاطمه را قیچی کرد. با نگرانی نیم‌خیز شد و به چراک‌های در چوبی چشم دوخت.
- حاجی! احتیاط کن!... ممکن است یک تله باشد... این روزها منافقین همه جا هستند... به هیچ‌کس نمی‌شود اعتماد کرد.
- می‌گم‌هاااا... چطور است از خیر این‌جا بگذریم... شتر دیدی ندیدی... خودم دیدم یک منافق از این‌جا خارج شد... می‌ترسم کاسه‌یی زیر نیم‌کاسه باشد...
فاطمه، تمام قوایش را در ذهنش جمع کرد تا در آخرین لحظات عمرش مرتکب اشتباه نشود. نارنجکی که عقیل به او داده بود، اکنون در مشتش بود، فقط باید پینهای ضامن آن را صاف می‌کرد و حلقه‌اش را می‌کشید. برای این کار باید اهرم چکشک را کنترل می‌کرد تا قبل از زمانی که می‌خواهد رها نشود. از این نوع نارنجک تا به‌حال استفاده نکرده بود اما نوع تهاجمی‌اش را - که خطر کمتری داشت- بارها زیر نظر مربی، به هدف فرضی پرتاب کرده بود. شنیده بود برای پرتاب نارنجک چهل تیکه یا تدافعی باید پرتاب کننده پوشش داشته باشد تا ترکش‌ها به خودش اصابت نکنند.
...
- نمی‌شود این‌جا را به‌دقت نگردیم، حاج سعید قاسمی می‌فهمد و آبروریزی می‌شود... گفته وجب به وجب این‌جا را پاکسازی کنید.
- خوب باشد حالا که این‌طور است لااقل صبر کن دو سه تا از برو و بچه‌ها هم بیایند، با کلاش که نمی‌شود کاری از پیش برد.
فاطمه ضامن نارنجک را کشیده و گوش به زنگ بود. با شنیدن این جمله کمی به گردنش استراحت داد و منتظر ماند. ناگهان مانند این‌که چیزی به یادش افتاده باشد، دوباره نیم‌خیز شد و به در چشم دوخت.
چند دقیقه بعد که به اندازه سالی گذشت، ناگهان یک رگبار بلند تیربار ام.ژ.ث در چوبی را از چند قسمت سوراخ سوراخ کرد. بعد یکی از پاسداران با لگد به در زد و آن را با ضرب باز کرد.
- حاجی! بیگدار به آب نزن!... اول نارنجک بینداز
- ندارم
- خدا بگویم تو را چه‌کار کند، کی دارد به این شازده یک نارنجک بدهد، مثل این‌که به مهمانی آمده است.
یکی از پاسداران نفس نفس زنان جلو آمد و یک نارنجک تهاجمی را لای در به داخل راهرو مرغداری پرتاب کرد. نارنجک منفجر شد و دود خفه‌کننده و بوی مشام‌آزار آن برای لحظاتی راهرو را انباشت. دو پاسدار دورخیز کرده و با یک حرکت آنی، از دو طرف در، خود را به داخل راهرو انداختند . همزمان صدای دو رگبار کلاشینکف برخاست. حال اگر آن دو، جلو رفته و به سمت راست می‌پیچیدند. می‌توانستند فاطمه را ببینند. او قبل از این‌که پاسداران به سوی در رگبار بگشایند با شم نظامی خود وقوع این کار را حدس زده و به‌صورت سینه‌خیز خود را از مسیر گلوله‌ها دور کرده و به سمت راست رفته و در سر پیچ راهرو منتظر پاسداران مانده بود.
- حاجی خبری نیست...
-باشد ولی احتیاط کن!
ابتدا دو پاسدار دو طرف در و بعد به‌دنبال آنها سه نفر دیگر وارد مرغداری شدند. پاسداری که از سمت چپ به پیچ راهرو نزدیک شده بود ناگهان کفش فاطمه و مقداری از پای او را دید و با وضعیت هراسناکی خود را به دیوار چسباند.
- حاجی!... منا... فق...
یکی از پاسداران که معلوم بود بالادست‌تر از بقیه است به او نزدیک شد و یک تیر به سمت پای فاطمه شلیک کرد. گلوله از پنجه پای چپ فاطمه عبور کرده و در کف راهرو فرو رفت.
- بندهٴ خدا! اگر زنده بود تکان می‌خورد... برو جلو... معطل نکن!
فاطمه، درد کشندهٴ اصابت گلوله به استخوانهای پنجه پای چپ خود را با فشردن دندانها به هم، به سختی تاب می‌آورد و تلاش می‌کرد تا آخر تکان نخورد؛ در همان حال به خود قوت قلب می‌داد و برای لحظهٴ مناسب انتظار می‌کشید. بدن او به‌دلیل جراحاتش به تحلیل رفته بود اما باید به هر قیمت مقاومت می‌کرد.
- برو جلو! د یالله بابا کار داریم...
اکنون 5پاسدار فاطمه را دوره کرده و در بالای سرش به او زل زده بودند.
- حاجی! این‌که یک زن است... لاکردار!
- خودم چشم دارم می‌بینم... زن است که زن است، منافق زن و مرد ندارد. مگر نشنیدی زنهایشان خطرناک‌ترند.
در این هنگام یک خمپاره زوزه‌کشان در پشت مرغداری فرود آمد و برای لحظاتی تمرکز پاسداران را به هم زد، فاطمه لحظه را مناسب تشخیص داد، قبل از آن که پاسداران دوباره متوجه او شوند به سرعت دستش از روی اهرم چکشک برداشت و نارنجک را دوباره روی قلبش فشرد.
حماسهٔ فروغ جاویدان از نگاه روایت (قسمت پنجم ) ـ شجاعتی خبردار، با دشنه‌یی در قلب
حماسه فروغ جاویدان از نگاه روایت (قسمت چهارم) - آخرین فرمان فرمانده سارا
فروغ جاویدان از نگاه روایت (قسمت سوم) - فرمانده شهناز؛ شهابی از جسارت و تصمیم
حماسه فروغ جاویدان از نگاه روایت (قسمت دوم) - بوسه بر تانکهای مجاهدین
حماسه فروغ جاویدان از نگاه روایت (قسمت اول) - خطاب به خدا، خلق و تاریخ
  • قبلی
  • بعدی
  • Facebook
  • Twitter
  • LinkedIn
  • Pinterest

شکوه آغازگری در لحظه آزادی – مهدی خدایی صفت

روایتی از اولین دیدار با شهید اشرف رجوی درباره شهید اشرف رجوی، بزرگ زن انقلابی تاریخ معاصر و شکوه قهرمانیهایش گفته‌هایی شنیده و نوشته‌هایی را خوانده‌ایم. گرچه گفته‌ها و نوشته‌ها، که البته بسیار هم اندک بوده‌اند، هرگز نمی‌توانند تصویری تمام‌نما از یک شخصیت ارائه کنند. در این میان به مدد سخنان برادر مسعود و خواهر…

بهمن حماسی در آینه برف‌های خونین

چه کسی می‌گفت: «خاموش شد اشتیاق تماشای شکوه» ؟ چه کسی می‌گفت: «تبرآجین شد دست با مشعل سرخ» ؟ نام او لعنت باران باد! از چیست این همه پچ پچ عطر در نو آیند سبز بهار؟! اگر تاریخچهٔ انقلاب نوین ایران را به سلسله جبالی آبی‌فام، در فلات ایران تشبیه کنیم، بی‌گمان سهم حماسهٔ ۱۹بهمن۶۰…

۱۹بهمن، گلبانگ سربلندی بر آستان جانان

مخاطب‌های آشنای دو تابلو تاریخ ۴۰سال اخیر ایران در بستر قرن گذشته، یکی از ادوار توأمان درخشندگی و تیره‌گی، با نبردهایی سرسخت طی شده است. ادواری که باید آن را با ویژه‌گی‌های خاص سیاسی و تاریخی‌اش شناخت. مطالعهٔ دقیق و علمی این ۴دهه و سرفصل‌های رقمزنندهٔ آینده در آینده آن، بدون شناختن نیروها و عناصر…

مسیح؛ تجلی هنر عشق ورزیدن

سال نو میلادی را با تولد عیسی مسیح گرامی می‌داریم. تولدی که بیست قرن است با شادی میلیون‌ها انسان در سراسر جهان عجین و آمیخته و یگانه شده است. تولدی که انتظار رسیدن روزش، شوق زیبا کردن چهرهٔ جهان را به فعالیت میلیون‌ها پیرو و دوستدار مسیح برای ترویج رسالت عاشقانهٔ او و همبستگی جهانی…

رستاخیز شهریور - مهدی خدایی

داستان سازمان ما که این روزها آغاز ۵۶سالگی‌اش را جشن می‌گیریم، تنها این نبود که در شهریور‌۴۴ یک سازمان انقلابی، و البته بی‌نام و نشان در آن زمان، بنیانگذاری شده باشد، داستان حتی فقط سرنگونی دیکتاتوری دست‌نشاندهٔ سلطنتی هم نبود، داستان، وقوع یک انفجار در اندیشه بود؛ اندیشه‌یی نوآغازین و راهگشا که رها کردن نیروی…

کتابی زیر سروی ۵۵ ساله

«اگر یک‌بار دیگر در باز می‌شد و من در این خانه پا می‌نهادم باز همین‌گونه می‌زیستم (شاید) غرق در خون اما با عشق. ». . . ــ (ناظم حکمت، شاعر مترقی معاصر) *** مکثی در گذار زمان و تأملی در یک نشانی سالی دیگر بر پاشنهٔ زمان می‌گردد و برگی از خاطرات زمین ورق می‌خورد.…

میراث تاریخی مجاهدین خلق ایران

دکتر بهروز پویان، کارشناس علوم سیاسی از تهران به آموزگارم و راهبر تاریخی چندین نسل به‌ویژه نسل من و پس از من مسعود رجوی که تماماً زیر هجوم ایدئولوژی ارتجاعی خمینی بودیم اما آرمان ِ انسان‌سازِ مسعود، ریسمان نجات‌مان شد و همه وجودمان پاسخ به دعوت رهایی بخش او شد مرز ما میان انسان با…

پنجاه و ششمین برگ، از دوامنامهٔ افتخار

پنجاه و ششمین سال تاسیس سازمان مجاهدین خلق ایران نجیب نگاهت، از پاکی وصیتنامه‌های شهیدان است مرگ‌ها در غرور تو کارگر نیست زخم‌ها ترا نمی‌تکانند؛ رویین می‌کنند چکادهای نشسته در ارادهٔ انسان را چه سروده‌یی در گوش؟ که الفبای قامت‌اشان، تداوم ایستادن است. شکستن رکورد بقا ۱۵شهریور۹۹، مصادف با پنجاه و ششمین سالگرد تولد سازمان…

حسِ حضور حسین

همیشه محرم که میاد، و روزهای یاد حسین که می‌رسه، حال و هوای خاصی پیدا می‌کنم. حس می‌کنم این روزها همه لحظه‌هاش با من حرف می‌زنند. میگن چه راهی رو انتخاب کرده‌ای؟ چکار داری می‌کنی؟ دنبال چی هستی؟ بعضی وقتها هم فکر می‌کنم که این صدا از توی وجودم با من حرف می‌زنه. توی ده…

کربلا، تجسم تاریخ بر انگارهٔ جغرافیا

نگاه ارتجاعی و استاتیک، عاشورا و قیام حسینی را یک رویداد در برهه‌ای از تاریخ می‌داند که بر خاک کربلا به‌وقوع پیوسته و تمام شده است. حال باید بر آن گریست. در این دیدگاه آنچه در تداول این واقعهٔ تاریخی اهمیت دارد نه پویایی وقفه‌ناپذیر و قیام‌آفرینی و نه دامنه و تأثیر شگرف آن از…

محرم؛ نگاهی از دو سر طیف

ارتجاع غدار و حاکم بر میهنمان، همواره سعی کرده است، پیام دینامیک و پویای قیام عاشورا را مسخ کرده و جز یک پوستهٔ دجالگرانه از آن باقی نگذارد؛ پوسته‌ای که کارکرد آن تحکیم سلطه جابرانه و یزیدی خمینی و خامنه‌ای بر میهن و ملت ما بوده است. در روزهای ترک‌تازی کرونا و مرگ‌آفرینی آن در…

بستر‌سازی شیطانی برای قتل‌عام یاران حسین

عاشورا، حماسه‌ای ماندگار حماسه جاودان عاشور، با گذشت بیش از ۱۴قرن، هم‌چنان بر تارک مبارزات رهایی‌بخش خلق‌های تحت ستم می‌درخشد. طنین این حماسهٔ ماندگار، پرانرژی، خاموشی‌ناپذیر و رویان به رنجدیدگان و رنجبران تاریخ درس ایستادگی در برابر ستمکاران می‌دهد. این قیام قیامهای فرزند انسان، بر علیه جبر کور با ترسیم طاق بالابلند فدای تمام‌عیار اثبات…

پرواز را بنگر! - مهدی خدایی‌صفت

 خواهر مجاهد سهیلا ضیاء حین بازدید از موزه مقاومت در اشرف۳ «من نمی‌میرم» این را ساعاتی قبل از پرواز به پزشکش گفته بود ... ۱۲سال با مرگ جنگیده بود و آن را تحقیر و لگدمال کرده بود. «تو نمی‌دانی مردن، وقتی که انسان مرگ را شکست داده است، چه زندگی ست!» و ما هرگز در…

از ۳۰ خرداد بگو! می‌خواهم همه‌ بدانند

۳۰ خرداد۱۳۶۰ هنوز جای مرور دارد. هنوز جای بحث دارد؛ چون هنوز زنده است و جاری. و چون جاری است، هنوز روی خط زمان است. ۳۰ خرداد۱۳۶۰ هنوز جای شناختن دارد؛ به‌خصوص در عصر و زمانه‌ای که انگاری دارد نماد افول آرمانها می‌شود. ۳۰ خرداد یک نقطهٔ درخشش و تکثیر است. درست در امتداد نقاط…

داستان ۳۰خرداد

از فردای قیام۲۲بهمن دستها را بستند، قلم‌ها را شکستند و بساط تازیانه و تحقیر پهن گردید. از سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ امجدیه: «چطوره که چشم دختر مسلمونو درمیارن دست مادر شهید مسلمون رو میشکنن دم برنمیارید»؟ مجاهدین اما باز هم تحمل کردند. از سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ امجدیه: «مگر ما چه کردیم جز…

۳۰خرداد، سرخ‌جامه‌ترین عید مقاومت ایران

«دو سال و چند ماه بعد از حاکمیت ارتجاع یعنی در سی خرداد۱۳۶۰، در حالی که همه راههای مسالمت را درنوردیده بودیم، این خمینی بود که ما را در معرض یک انتخاب بزرگ و تاریخی قرار داد: یا می‌باید مثل جریانها و احزابی که با یک اشاره‌ٔ خمینی سر جایشان نشستند، ندامت می‌کردیم یا می‌باید…

رمضان؛ درنگی در نیمهٔ تاریک ماه

ما ایرانیان، بر طاقچه نهادگان همیشگی قرآن در کنار دیوان غزل‌های خواجهٔ شیراز و سفرهٔ هفت‌سین، عادتی غریب داریم؛ این عادت برخاسته از فرهنگ دیرسال و پویای ماست و پا به پای هر کدام از ما رشد کرده و خواهد کرد.

نگاهی به دو حماسهٔ تاریخی در ۳۰فروردین

گرامی باد خاطره تابناک شهدای مجاهد خلق در ۳۰ فروردین. ستارگان‌ - برای‌ سرکشیدن‌ ماه‌ طلوع‌ می‌کنند.

۱۹فروردین ۹۰، حماسه«ایستادگی تا به‌آخر»

تصویری از زیرگرفتن قهرمانان مجاهد خلق در جریان حمله به اشرف در ۱۹فروردین ۹۰ - نگاهتان را ببین چگونه بغض - بر تصویر یادها - با قافیه‌های آبی باران هنوز می‌سراید - سینه‌ٔ کلمات ابری‌ست - خاطره از طراوت حضورتان هنوز خیس است -

وقایع تاریخی سازمان مجاهدین خلق ایران از آغاز (1344) تا 1396

بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران 15 شهريور 1344 آرم سازمان مجاهدين خلق ايران «کسی باید می‌آمد راه را تا قله‌های فتح، نشان می‌داد و بذر رزم می‌پاشید در دشت ملال و یأس این میهن

گزیده‌ای از کتاب «راه حسین» - قسمت پنجم

سیمای حکومت معاویهنیمه رجب سال 60 هجری، زمین پلیدترین وجود انسانی را در دل خود جای داد. در این هنگام معاویه پس از 40سال دیکتاتوری، که 20سال آن در امارت بر شام و 20سال دیگر در حکومت بر تمامی جهان اسلام گذشته بود، به 80سالگی درگذشت.بنای کار حکومت معاویه چون تمام سیستم‌های نفرت‌بار ضدانسانی، بر…

گزیده‌ای کتاب «راه حسین» - قسمت سوم

حکومت علی (ع) - رهبر اسلامیپس از رخدادهایی که به مرگ خلیفه سوم انجامید، انبوه مردم به‌جانب علی (ع) روان شده و از او دعوت به‌کار کردند. وی نیز چنان‌که خود می‌گوید: بر اساس خواست حاضرین، و ضرورت وجود یاوری برای خلق‌ها و این‌که خدا از دانایان پیمان گرفته است تا بر سیری ظالم و…

بودن، یا نبودن؛ مسأله این است...- مهدی خدایی‌صفت

دنبال واژه‌یی بودم تا بتوانم رویداد۳۰دی؛ آزادی مسعود رجوی از زندان شاه و تاثیری که بر تاریخ ۴۱ساله گذاشته را در یک کلمه توصیف کنم. این جمله معروف شکسپیر در نمایشنامه هملت، درست همان چیزی را که دنبالش بودم به من عرضه کرد؛ بله دقیقا: « بودن، یا نبودن»؟! می‌خواهم بگویم که آزادی مسعود از…

۳۰دی نقطه عطفی در مبارزه با دو دیکتاتوری – عباس داوری

۳۰دیماه نقطه عطفی در تاریخ مبارزه با دو دیکتاتوری شاه و شیخ و روز سرور و غرور ملی ایران است. راستی چرا؟ زیرا:

۳۰دی ۵۷ چه پیوندی با ایران امروز دارد؟

از چند برگ یک سفرنامه روز ۳۰دی، سرفصلی است که روزهای قبل و بعد آن هیچ مشابهتی با هم نداشتند. تا روز ۲۹دی، آینده آخرین دستهٔ زندانیان سیاسی یک رؤیا بود و ۳۰دی یک واقعیت و سکویی رو به آینده.

مسعود رجوی و بیش از نیم‌قرن تکاپو در قفای آزادی

این روزها، به‌خصوص با نزدیک شدن چشم‌انداز سرنگونی محتوم استبداد مذهبی در ایران، نگاهها بی‌اختیار به آینده دوخته می‌شود. به آینده‌یی که قرار است پس از فرو ریختن بنای پوسیده و فاسد ارتجاع بر خرابه‌های آن بنیان نهاده شود. این آینده درخشان بی‌تردید بر اساس آزادی و دموکراسی بنا نهاده خواهد شد. این نیاز و…

مسعود رجوی و نخستین انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸(۸)

مسعود رجوی و انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۷) چهره‌ای مورد توافق همگان

۳۰ دی، روزی که فردا، از دل آن جوانه زد

به‌مناسبت 30دی، سالروز آزادی براد‌ر مجاهد مسعود رجوی و آخرین دسته زندانیان سیاسی از زندان شاهمسعود: «مگر می‌شود خورشید را کشت؟»روز 30دیماه1357 گروه کثیری از مردم به‌ویژه دانشجویان و جوانان پرشور با تجمع در مقابل زندان قصر تهران، خواستار آزادی فوری زندانیان سیاسی بودند و تأکید می‌کردند که تا آخرین زندانی سیاسی آزاد نشود، به…

مسعود رجوی و نخستین انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸(۱۱) نقض‌عهد خمینی

مسعود رجوی و اولین انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۴) انتظارات مرحله‌ای و حداقل مجاهدین

مسعود رجوی و انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۱۰) عهدشکنی رسوایی‌برانگیز خمینی در ماجرای انتخابات

مسعود رجوی و انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۹)

مسعود رجوی و اولین انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۳) خمینی و سرکوب آزادی‌ها و آزادیخواهان

کاندیداتوری مسعود رجوی، سناریویی که می‌توانست سرنوشت ایران را عوض کند

آزادی آخرین دسته از زندانیان سیاسی از زندان شاه

30 دیماه 1357سالروز آزادی مسعود رجوی و آخرین دسته از زندانیان سیاسی از زندانهای شاهروز 30دیماه 1357گروه کثیری از مردم به‌ویژه دانشجویان و جوانان پرشور با تجمع در مقابل زندان قصر تهران، با شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد خواستار آزادی فوری زندانیان سیاسی شده و تأکید کردند که تا آخرین زندانی سیاسی آزاد نشود،…

با یاد ”مسعود“ راهبر دلها و اندیشه مان - عباس مدرسی

سفری با مَرکَب عشقبیاد آن سفرکرده که صدها قافله دل همره او است،به یاد آن‌که هر روزمان و هر لحظه مان با او است،بیاد آن‌که لبخند رضایتش، قوت قلب می‌بخشد و نگاهش می‌آموزد و کلامش زنده می‌کند.بیاد آن‌که با شنیدن از او سرشار می‌شویم و خود را بازمی‌یابیم.بیاد او که با شنیدن کلامش، کمبودهایمان محو…

مسعود رجوی و اولین انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۵) مجلس خبرگان؛ کلاهبرداری بزرگ خمینی

مسعود رجوی و انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۶) کارنامه ۱۱ماهه خمینی و ضرورت وحدت نیروها

مسعود رجوی و اولین انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۲) نخستین مرزبندی با خمینی

مسعود رجوی و اولین انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۱) بیش از یک قرن تکاپو در قفای آزادی

نامه‌های اشرف به مسعود

فرازی از اولین نامهمیدانی! بعضی وقتها فکر می‌کنم چه خوب است من و بچه هم مثل خیلی از خواهران و فرزندان آنها شهید بشویم. احساس می‌کنم در آن صورت رابطه‌ی خیلی عمیق‌تری بین تو و مردم ایجاد می‌شود. و چه بسا روز پیروزی، رنجی را که برای برپایی انقلاب کشیده شده بسیار عمیق‌تر لمس کنی.…

سخنرانی تاریخی مسعود رجوی در امجدیه تهران

چه باید کرد؟روز 22خرداد 1359، در شرایطی که خمینی خفقان و سرکوب را به ‌اوج بی‌سابقه‌یی رسانده بود، میتینگ 200هزار نفری مجاهدین در استادیوم امجدیه تهران برگزار گردید. از همان اولین روزهای بعد از پیروزی قیام 57، تهاجمهای وحشیانه چماقداران و پاسداران رژیم به ‌آزادیهای مردم آغاز شده بود. خمینی به ‌راستی می‌خواست برای تحکیم…

4 بهمن 1357 - 24 ژانویه: اولین سخنرانی مسعود رجوی پس از آزادی از زندان

مسعود رجوی تنها بازمانده مرکزیت اولیه سازمان مجاهدین خلق ایران ,که همراه با آخرین دسته از زندانیان سیاسی به همت خلق قهرمان از شکنجه‌گاه های رژیم شاه آزاد شده بود، در روز چهارم بهمن سال 1357 اولین سخنرانی خود را در حضور ده ها هزار تن از مشتاقان دیدارش، در مسجد دانشگاه تهران ایراد نمود.…

10بهمن ۱۳۵۸ - 30 ژانویه: سخنرانی مسعود رجوی در دانشگاه تهران تحت عنوان آینده انقلاب

روز دهم بهمن سال 1358 آقای مسعود رجوی در یک سخنرانی در زمین چمن دانشگاه تهران برای مردم و هواداران مجاهدین شرکت کرد. روزنامه کیهان روز 11بهمن 58 نوشت:بعد از ظهر دیروز حدود دویست‌هزار تن به دعوت سازمان مجاهدین خلق ایران در دانشگاه تهران حضور یافتند. این مراسم به‌مناسبت هشتمین سالگرد شهادت احمد رضایی اولین…

شهدای لیبرتی، مشعل‌های نورانی و راهگشای مقاومت

خطاب به‌ این شهیدان می‌گوییم: «ای سمبلهای شرف و آزادی که جان و هستی خود را نثار کرده‌اید، ببینید که یارانتان چگونه پرچم شما را به‌دست گرفته و برای ادامه راه پرافتخار شما، سوگند خورده‌اند. ببینید که با چه عزمی به‌ دوران تازه‌یی پا گذاشته و عهد کرده‌اند که به‌رغم هر توطئه و هر ابتلا…

ستارخان، نماد انقلاب مشروطه

به بهانه سال‌روز تولد سردار انقلاب مشروطه به ندرت اتفاق می‌افتد که یک انقلاب اجتماعی در یک نقطه، تنها به اتکای یک «نفر» توانسته باشد مسأله بود و نبود خود را حل کند، یکی از ویژگی‌های انقلاب مشروطیت ایران، اتفاقاً همین است که درست در نقطه‌ای که تمامی کانون‌های انقلاب خاموش و سرکوب شده بودند،…

داستان‌هایی از قیام عاشورا - آنان که با منند بیایند ـ قسمت پانزدهم

فقط زنجیر پای مسلم را گشودند تا بتواند با پای خود به قتلگاه رود. بر سایر زنجیرها‌، زنجیر گشوده از پا را نیز افزودند. اینک‌، او در هم پیچیده و زیر نظر‌، با دلمه‌های خشکیده‌ٔ خون بر لب و گردن‌، از پله‌های سنگی کاخ بالا برده می‌شد.

داستان‌هایی از قیام عاشورا - آنان که با منند بیایند ـ قسمت چهاردهم

مسجد، با جمعیت درهم‌لولیده و موج همهمه‌ٔ گنگ آنان، در حدقه‌ٔ چشمان گرد شده و خشکیده‌ٔ بلال، چون گردابی چرخان و تاریک می‌نمود که هردم به ژرفا نیل می‌کرد و در هم‌ می‌تابید. آری... این صدای ملتمسانه‌ٔ مادرش بود که ـ با بازوان گشاده ـ به کام گرداب فرو می‌رفت و فریادش در ژرفای بلعنده…

از مروارید تا الماس (قسمت پنجم)

بررسی کرنولوژیک وقایع مهم در منحنی رو به صعود کارزار بین مقاومت ایران و دیکتاتوری آخوندی از ۱۵شهریور ۹۷ تا ۱۵شهریور ۹۸ ۲مرداد ۹۸ـ تدوام دادخواهی خون شهیدان و جیغ بنفش آخوند مصطفی پورمحمدی

داستانهایی از قیام عاشورا آنان که با منند، بیایند قسمت سیزدهم

آفتاب درشت کویری، غازه‌ٔ شرم بر رخسار، از گرده‌ٔ خسته‌ٔ افق داشت پایین می‌آمد. ستونهای پیچدار غبار قدمهای محاصره کنندگان دیگر نبود تا آبی آسمان را مغشوش کند. صداها را زمین هرم‌ناک بلعیده بود و زنان تماشا از تخت‌بام‌ها به زیر آمده بودند تا گله‌های از چرا برگشته را بدوشند و نان و کشکابی برای…

داستانهایی از قیام عاشورا آنان که با منند، بیایند قسمت دوازدهم

مسلم نگران از دیرکرد شک‌آلود هانی، عبدالله‌بن‌حازم را به بهانه‌یی به دارالاماره فرستاد تا اخباری مستقیم از وضعیت به دست آورد. عبدالله، وقتی هانی را با دلمه‌های خشکیده‌ٔ خون بر صورت، آزرده و خشمکوب، در بند ابن‌زیاد دید، همه چیز را با یک نگاه دریافت و به نزد مسلم بازگشت.

مدار نوینی از ایدئولوژی و تشکیلات در یک سخنرانی - به قلم عباس داوری از مسئولین سازمان مجاهدین خلق ایران

خواهر مجاهد زهرا مریخی، مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران، در سخنرانی خود به‌مناسبت آغاز پنجاه‌وپنجمین سال حیات این سازمان، شگفتی آفرید. نه‌فقط از این نظر که مختصات دقیقی از وضعیت رژیم، جامعه و مقاومت بیان نمود، بلکه مهمتر از آن، مدار نوینی از ایدئولوژی و تشکیلات سازمان مجاهدین را ارائه کرد. معمولاً در سخنرانی‌های…

از مروارید تا الماس (قسمت چهارم)

بررسی کرنولوژیک وقایع مهم در منحنی رو به صعود کارزار بین مقاومت ایران و دیکتاتوری آخوندی از ۱۵شهریور ۹۷ تا ۱۵شهریور ۹۸ اشرف ۳ ۳تیر ۹۸ ـ پیام شماره ۱۳مسعود رجوی با عنوان «ولی‌فقیه ارتجاع در تلهٔ تحریم‌ها»

راز عبور(قسمت چهارم) - نگاهی کوتاه به 55 سال ایستادگی برای احقاق حقوق مردم ایران به هر قیمت

(در آستانه پنجاه‌و‌پنجمین سال بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران) اکنون مدتی است که رژیم خامنه‌ای سکوتش درباره سازمان مجاهدین خلق را شکسته و تمام توان دستگاه تبلیغاتی‌اش را هزینه شیطان‌سازی مجاهدین نموده است آن‌هم در شرایطی که پیش‌تر هرگاه به عللی ناگزیر از اسم بردن از مجاهدین می‌شد این سازمان را نابودشده قلمداد می‌کرد.

داستان‌هایی از عاشورا آنان که با منند، بیایند - قسمت یازده

در سلسله قسمت‌های پیشین این حماسه تاریخی که با قیام هجر بن عدی، مرگ معاویه، به قدرت رسیدن یزید، سرتافتن حسین بن علی از بیعت با یزید، هجرت امام به مکه، نامه‌نگاری مردم کوفه به او، تعیین عبید الله بن زیاد به امارت کوفه با حفظ سمت والیگری بصره آشنا شدیم و اکنون ادامهٔ این…

راز عبور(قسمت سوم) - نگاهی کوتاه به 55 سال ایستادگی برای احقاق حقوق مردم ایران به هر قیمت

مقدمه موضوع این مجموعه نوشته‌ها نگاهی است سریع و گذرا به مهم‌ترین راز و رمز عبور پیروزمند مجاهدین از معبر مبارزه‌ای پنجاه و چند ساله که در گام‌به‌گام آن زیر ضربات دیکتاتوری، ارتجاع و استعمار قرار داشته است.

از مروارید تا الماس (قسمت سوم)

بررسی کرنولوژیک وقایع مهم در منحنی رو به صعود کارزار بین مقاومت ایران و دیکتاتوری آخوندی از ۱۵شهریور ۹۷ تا ۱۵شهریور ۹۸ ۷فروردین ۹۸ ـ فراخوان مریم رجوی به همبستگی ملی در برابر سیل ویرانگر و سیلاب شوم ولایت فقیه

۵۴سال سیر و سلوک در پرتو تجلی «ارزش‌ها»

در پرتو نظارهٔ آرام داور زمان از ۱۵شهریور ۹۷ تا ۹۸ در سازمان مجاهدین خلق، سالی دیگر در تجدید پیوند با مردم محبوبشان و با توشه‌بار سفر و همبستگیِ چندین نسل مشتاق آزادی، بر پاشنهٔ زمان گردید و چرخید.

راز عبور(قسمت دوم) - نگاهی کوتاه به 55 سال ایستادگی برای احقاق حقوق مردم ایران به هر قیمت

(در آستانه پنجاه و پنجمین سال بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران) مقدمه می‌خواستیم ببنیم راز عبور پیروزمند مجاهدین در مسیری که تاکنون طی کرده‌اند، چیست؟ مجاهدین چگونه توانستند از توطئه حذف‌فیزیکی و سکوت خبری رژیم به سلامت عبور کنند؟ چگونه است که رژیم پس از سال‌ها تبلیغ این‌که مجاهدین نیست‌و‌نابود شدند اکنون با تمامی قوای…

از مروارید تا الماس (قسمت دوم)

بررسی کرنولوژیک وقایع مهم در منحنی رو به‌صعود کارزار بین مقاومت ایران و دیکتاتوری آخوندی از ۱۵شهریور ۹۷ تا ۱۵شهریور ۹۸ در قسمت نخست این کرنولوژی به برشی از وقایع در فاصلهٔ بین شهریور ۹۷ تا شهریور ۹۸ اشاره کردیم. قبل از آن که مرور مهمترین وقایع این بازهٔ زمانی را ادامه دهیم لازم است…

راز عبور(قسمت اول) - نگاهی کوتاه به 55 سال ایستادگی برای احقاق حقوق مردم ایران به هر قیمت

(در آستانه پنجاه و پنجمین سال بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران) مقدمه بیش از نیم‌قرن پیش سازمان مجاهدین خلق ایران توسط محمد حنیف‌نژاد و یاران پاکبازش سعید محسن و اصغر بدیع‌زادگان بنیانگذاری شد. از آن روز تاکنون این سازمان در مبارزه با دو دیکتاتوری شاه و شیخ پیوسته در خط مقدم جبهه‌ای قرار داشته که…

از مروارید تا الماس (قسمت اول)

بررسی کرنولوژیک وقایع مهم در منحنی رو به صعود کارزار بین مقاومت ایران و دیکتاتوری آخوندی از شهریور ۹۷ تا شهریور ۹۸ در پنجاه‌وپنجمین سالگرد تولد سازمان مجاهدین خلق ایران لازم است، نگاهی به پشت‌سر بیاندازیم و شکوه راه طی‌شده را از نظر بگذرانیم. این بازنگری ما را یاری می‌کند که تصویر درستی از توانمندی‌ها…

نگاهی دوباره به یک نبرد کبیر میهنی(قسمت چهارم)

یکی از جنبه‌های پنهان و کمتر باز شده عملیات کبیر فروغ جاویدان، پیوستگی مردم و پرسنل مردمی ارتش به مجاهدین بود. مسعود رجوی در ۲۰مهر ۱۳۶۴خواستار ترک جبهه‌ها از سوی جوانان شد، سال‌ها بعد ستاد کل نیروهای مسلح ارتش تحت‌امر آخوندها اعلام کرد رژیم با یک موج ششصدهزار نفره از سربازان فراری از جبهه‌ها روبه‌رو…

«فروغی» به واقع »جاویدان»

در سالگرد عملیات کبیر فروغ جاویدان آه و ناله از سراپای خیمه و خرگاه ولایت به گوش می‌رسد. در این چند ۱۰ساله به‌خصوص از بعد از سی خرداد۶۰، در حملات وحشیانه مزدوران تا دندان مسلح به پایگاههای مجاهدین در شهرهای میهن و یا پس از آن در عملیات تروریستی خارج کشوری علیه آنها، رژیم بارها…

نگاهی دوباره به یک نبرد کبیر میهنی(قسمت سوم)

عملیات فروغ جاویدان (یا آنچه که دیکتاتوری حاکم بر ایران به اسم مرصاد معرفی می‌کند) حرکت انقلابی و غافل‌گیر‌ کننده‌ای بود که خمینی را تا لبه پرتگاه سرنگونی سوق داد، این‌ را تقریباً همگان می‌دانند و خمینی بهتر از هرکس دیگری واقعیت آن را درک کرد که گفت «اینجا باید متر به متر جنگید»! او…

نگاهی دوباره به یک نبرد کبیر میهنی(قسمت دوم)

واکنش‌های معمول خامنه‌ای و رژیمش در سالگرد عملیات فروغ جاویدان (یاهمان مرصاد آخوندها) امسال تفاوت‌های جدی با تمامی کارهای رژیم در ۳۰سال گذشته دارد، سران و سرکردگان رژیم در ویژه برنامه‌های امسال‌شان درباره «مرصاد» و مجاهدین نکاتی را مطرح کردند که یک «تابو‌شکنی» تمام‌ عیار بود!

فروغ جاویدان از نگاه روایت (قسمت هفتم) - شکافتن کمین «سیاه خور» به هر قیمت

لندکروز سفیدرنگ فرمانده جعفر تازه به محل کمین سیاه‌خور رسیده بود، ناگهان یک موشک آر.پی.جی، از پشت صخره‌سنگها ظاهر شد و تنوره‌کشان از بالای اتاقک ماشین گذشت،

نگاهی دوباره به یک نبرد کبیر میهنی(قسمت اول)

هیچ جنایتی برای همیشه پوشیده نخواهد ماند، خورشید حقیقت سرانجام از پشت تیره‌ترین ابرها خواهد درخشید و آنگاه است که تمامی صحنه، با تمامی رنگهایش در معرض دید عموم قرار خواهد گرفت. حقیقت بزرگ‌ترین عملیات ارتش آزادیبخش (تا این لحظه) یکی از آن مواردی است که در گذر زمان روزبه‌روز درخشش بیشتری پیدا می‌کند.

فروغ جاویدان از نگاه روایت (قسمت ششم) - مجاهد خلق تسلیم نمی‌شود

عقیل کلاه‌ خودش را تکاند و دوباره روی سر گذاشت‌ ، حین زمین‌گیر‌شدن ناگهانی‌ ، کف هر دو دست و زانوهایش به لبه تیز صخره ساییده و دچار زخم سطحی شده بود‌ ، شلوارش از ناحیه زانو ریش ریش شده و کف دستش هنوز می‌سوخت. تاکنون این طور از نزدیک به‌طور همزمان با چهار نفر…
1
2
3
4
5
6
7

ورق خوردن صفحهٔ مماشات؛ دور شتابدار تشدید تضادها

رافائل گروسی در جلسهٔ یازدهم اسفند شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی سخنرانی مقدماتی خود…

آویختن به سبوی بشکسته و پیمانه ریخته

خامنه‌ای و یک دوجین دایناسورهای طماع حکومتی با افکار تارعنکبوت گرفته و متحجر خود، گمان می‌کنند…

شتک خون رنجبران سراوان؛ فاش‌کردن مگوها و تناقض‌ها

واقعهٔ سراوان بازتاب بسیار گسترده‌یی در کل ایران و نیز شبکه‌های مجازی داشت. یکی از آثار…

وحشت غاصبان حاکمیت مردم از آینده

در حالی که جنگ‌وجدال باندهای غالب در نظام ولایت فقیه برای تصاحب کرسی رئیس جمهوری در…

سردمداران نظام از واکسن می‌ترسند، نه مردم!

حکم خامنه‌ای مبنی بر وارد نکردن واکسن معتبر و تأیید شده به ایران آن‌قدر غیرعقلانی و…

زندگی برده‌وار یا مرگ با شرافت؟

ممکن است نظام ولایت فقیه هم‌چنان اظهار تجاهل کند یا هم‌چنان دست به سانسور اخبار قیام…

گذرنامه

صف بازرسی گذرنامه‌ها شلوغ شده بود. آرام آرام سر و صدای همه داشت در می‌آمد. «چه…

دلتنگی مقامات برای افزایش مرگ و میر مبتلایان کرونا - مروری بر رسانه ها

بیشترین عنوانهای صفحات اول روزنامه‌های ۱۲اسفند رژیم مربوط به جنگ قدرت باندها بر سر کرسی ریاست‌جمهوری…

بازنشستگان؛ بلوچستان؛ دو روی سکهٔ وحشت نظام

از صبح دهم اسفند، ۲۶شهر میهن‌مان، بار دیگر شاهد اعتراض سراسری بازنشستگان و برخی دیگر از…

از قیام تا مکافات

پنجشنبه شب، ۷اسفند «در پاسخ به‌حملات موشکی علیه اهداف آمریکا در عراق، ایالات متحده زنجیره‌یی از…

چپاول، سرکوب، جرقه و... قیام

بلوچستان محروم و مجروح، اما سرفراز، ۵روز است که برخاسته و ملتهب است. شعله‌های قیام بسیاری…

نمودهای فوران آتشفشان

پس از شورش قهرمانانهٔ پنجم اسفند مردم سراوان، کماکان سیستان و بلوچستان در تب و تاب…

معنای «بمب ساعت شمار» و «حوادث رادیکال» ؟

به‌نوشته روزنامه اعتماد اعتراض مردم بلوچستان علیه نظام آخوندی خیزشی بی‌سابقه است که «طی هفته گذشته…

دریوزگی بر آستان ولایت به سبک خاتمی شیاد!

با نزدیک شدن به فضای انتخابات باسمه‌ای ریاست‌جمهوری در نظام ولایت مطلقه‌ٔ فقیه، در درون گله‌ٔ…

زندگی برده‌وار یا مرگ با شرافت؟

ممکن است نظام ولایت فقیه هم‌چنان اظهار تجاهل کند یا هم‌چنان دست به سانسور اخبار قیام…

شکست سرکوب و پروپاگاندای حکومتی در قیام سراوان

ارائهٔ این تصویر از قیام‌آفرینان که آنها عده‌یی «سودجو» و «قاچاقچی» هستند که می‌خواهند از آب…

چند انشا از یک دروغ!

وقایع شهر سراوان که در کانون آن کشتار سوخت‌بران زحمتکش و بی‌گناه قرار دارد، گریبان نظام…

اعتراف به بازی با نرخ ارز برای ادارهٔ اقتصاد درهم‌شکسته

«افزایش قیمت دلار و بالا نگه‌داشتن مصنوعی دلار واقعیتی پذیرفته شده از سوی تمام ارکان جامعه…

سراوان در آینه خبریِ یک ترجیع‌بند مبتذل

مجاری تنفسیِ یک پروپاگاند کر هماهنگ دروغ‌گویی رسانه‌یی و تحریف کارگزاران نظام آخوندی در باب حوادث…

اگر اتفاق ناخوشایندی بیفتد...

«باید جوانان خود را مراقبت کنیم. اگر خدای نکرده اتفاق ناخوشایندی بیفتد، خشک و ‌تر، اصول‌گرا…

حکومت قاچاقچیان غارت‌گر؛ چند عکس و دنیایی سخن

اخبار قیام و خیزش و اعتراض و مقاومت مردم قهرمان بلوچستان در زاهدان و سراوان، به‌رغم…

خیزش هموطنان بلوچ و ترفندهای آخوندی

نظام ولایت فقیه که می‌داند قیام و خیزش در هر گوشه‌یی از ایران، استعداد آن را…

چه باید کرد؟

 چه باید کرد؟ آنچه در سراوان رخ داد و هنوز ادامه دارد، از یک همه‌جانبه‌گیِ تضاد…

شیادی، دروغگویی و دیگر هیچ!

آخوند روحانی بار دیگر با سرهم‌بندی داستان دیگری در مورد اطلاع‌رسانی کرونا در یک سال پیش،…

رویاهای برباد رفته درباره دولت جدید آمریکا - مروری بر رسانه‌ها

در صفحات اول روزنامه‌های حکومتی امروز به‌خصوص روزنامه‌های باند خامنه‌ای با درشت‌نمایی حملات حوثی‌ها به عربستان،…

بمب زیر پوست جامعه یا هیزم آماده؟! - مروری بر رسانه‌های حکومتی

روزنامه‌های حکومتی در روز یکشنبه دهم اسفند تیترهای مهم خود را به بحران کرونا و ضدونقیض‌گوییهای…

جذاب شدن «راه‌کار دیگر» برای مردم - مروری بر رسانه‌ها

در روزنامه‌های حکومتی شنبه نهم اسفند، موضوع قیام مردم سیستان و بلوچستان و شرایط سخت مردم…

«بولدوزری که همهٔ ساختمان نظام را» فرو خواهد ریخت

آخوند روحانی روز چهارشنبه ۶اسفند در جلسهٔ هیأت دولت، مجلس ارتجاع را شلاق‌کش کرد و پاسخ…

سیستان و بلوچستان؛ خون نان

امان از تمامیت‌خواهی! آسیب‌شناسیِ ناهنجاریهای قومی، زبانی و ملیتی در ایران، همواره قدرت مرکزی و دولتی…

سوخت‌بری به چه دلیل و کشتار سوخت‌بران چرا؟

روز ۴ اسفند۹۹ نیروهای سرکوبگر سپاه پاسداران و نیروهای مرزی در پاسگاه شمسر در منطقه صفر…

تن‌شان دارد می‌لرزد!

روز ۲۳بهمن‌ماه سال۹۹، یعنی کمتر از یک ماه پس از روی کار آمدن دولت جدید در…

سراوان، خیزشی شعله‌گستر در تداوم قیام آبان

نان به قیمت جان! «سوخت‌بر» از واژگانی است که مانند «کول‌بر» از برکت سر آخوندها وارد…

خیزش سراوان!

چه گویم از ستم رفته بر بلوچستان دیار مردم مظلوم و خاک محرومان ز بیکرانهٔ دریا…

وضعیت خطرناک! از هر دو سو - مروری بر رسانه ها

روزنامه‌های حکومتی در روز ششم اسفند بحرانهای مختلف نظام را در تیترهای صفحات اول خود انعکاس…

آتشفشان سراوان؛ آیینهٔ سراسر ایران

از روز دوشنبه ۴اسفند سراوان بلوچستان شعله‌ور و در خیزش است. ماجرا هنگامی آغاز شد که…

روی تابلو «شرایط عینی» انقلاب در ایران چه می‌خوانیم؟

یک‌جا سوخت‌بران امروزند که جان بر سر نان می‌گذارند و جان شهر از جور نظم ولایی…

ما 642 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

Copyright © سایت بسوی پیروزی - صفحه مقالات 2021 All rights reserved. Custom Design by https://www.besoyepirozi.com
مقالات ویژه