اخبار نوشتاری و تصویری از ایران و مقاومت ایران و قیام آفرینان و کانونهای شورشی در سراسر میهن. اخبار سیاسی اجتماعی اقتصادی سرکوب و اختناق و زندانیان سیاسی. مقالات و گزارشات و تحلیل های سیاسی اجتماعی و اقتصادی بصورت نوشتاری و ویدئویی. ویدئوهای تاریخی فرهنگی هنری طنز و ... از سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران. https://www.besoyepirozi.com همه روزه در سایت های بسوی پیروزی و پاسارگاد سیتی

  • .
  • رهبری مقاومت
  • اخبار و گزارش
  • ویدئو خبرها
  • ویدئو کلیپ ها
  • رویدادهای تاریخی
  • مقالات و ادبیات
  • کتابخانه
  • سیاسی اجتماعی
  • اسناد و حقایق
  • روزها و یادها
  • .
  • برای کانون‌های شورشی
  • مقالات منتخب
  • مقالات ویژه
  • شعر و ادبیات
  • از انتشارات مقاومت
  • اجتماعی، اقتصادی
  • سیمای ایران فردا
  • سخن روز
  • محیط زیست
  • تحلیل و گزارش
  • بحرانهای سیاسی رژیم
  • بحرانهای درونی رژیم
  • رسانه های حکومتی
  • انقلاب مشروطه
  • شکنجه و شکنجه گر
  • قتل عام ۱۳۶۷
  • مقالات شما
  • زنان

داستان‌هایی از قیام عاشورا - آنان که با منند بیایند ـ قسمت پانزدهم

  • Facebook
  • Twitter
  • LinkedIn
  • Pinterest
منتشر شده در 21 شهریور 1398

فقط زنجیر پای مسلم را گشودند تا بتواند با پای خود به قتلگاه رود. بر سایر زنجیرها‌، زنجیر گشوده از پا را نیز افزودند. اینک‌، او در هم پیچیده و زیر نظر‌، با دلمه‌های خشکیده‌ٔ خون بر لب و گردن‌، از پله‌های سنگی کاخ بالا برده می‌شد.
***
از آن فرازنا‌، شهر‌، کندوی خاموش آفت‌زده می‌نمود. اختناق‌، گردی سربین بر خانه‌های گلی کوفه پاشانده بود. در کوچه‌های منتهی به کاخ‌، جنبشی دیده نمی‌شد. دیروز‌، سه‌شنبه هشتم ذی الحجه‌، کاخ در محاصرة خشمناک توده‌های به جان آمده بود‌، امروز چهارشنبه‌، او بی‌یاور و یار‌، اسیر جلادان. شگفت این‌که اثری از کدورت و گلایه ـ نسبت به مردم کوفه ـ در سیمای مسلم‌، پیدا‌، نه. یک چیز‌، تنها یک چیز‌، گاه او را می‌آزرد. اندیشه‌ٔ عشق‌، زندگی‌مایه و همه چیزش‌، حسین.
***
 
...
ـ بر کنده‌ٔ زانوان بنشین و سر خود پیش آر!
پرهیب فرزند بکر‌بن‌حمران با تیغی برکشیده از نیام‌، و سایه‌یی برکشیده‌تر‌، در یک قدمی مسلم بود. پنج قراول تنومند‌، تیر در کمان نهاده و زه برکشیده‌، پشتیبان و محافظ وی. مسلم نیم نگاهی کرد.
ـ هنوز برای این کار خیلی جوانی. حال که می‌خواهی مرا بکشی بگذار ـ به شیوه‌ٔ نیاکانم ـ رکعتی نماز گذارم‌، و خدای را برای پسین بار به کبارت یاد کنم.
جوان زیر چشمی قراولان را نگریست. خوف‌ ـ لرزه‌یی از رفتار وقارآمیز و ابهت گیرای مسلم در دل او افتاده بود‌، و همین باعث می‌شد نتواند تیغ را در دست‌، درست نگاهدارد. با این حال تظاهر می‌کرد که نمی‌ترسد و می‌کوشید تزلزل درونی خود را‌، با خشونتی تصنعی ـ که به او نمی‌آمد ـ در گفتار بروز دهد. از آن می‌هراسید نماز مسلم‌، باقی توان رو به تحلیل او را برباید و عزمش را سست گرداند.
ـ نمی‌شود.
دوباره به قراولان نگاه کرد. یکی از آنان به او چشمک زد و دیگری زه کمان خود را اندکی بیشتر کشید. سومین با انگشت‌، اشاره به گردن کرد. یعنی در کشتن شتاب ورز.
مسلم:
ـ خداوند شما قوم شقی را کیفر دهد که ما را از حقمان بازداشتید و خواری ما خواستید و خونمان ریختید با آن‌که می‌دانستید ما فرزندان پیامبر اوییم‌، و آیین او نابود شدنی نیست.
ـ سپاس خداوند را که مرا بر تو برتری داد و تو را خوار کرد.
تا این هنگام‌، مسلم فرمانهای بسیار آمرانه و بی‌حرمتی‌های فرزند بکر را ناشی از خام‌دستی و تأثیر پذیرفتگی خودبخودی او از کشته شدن پدر می‌دانست و حمل بر جاهلیتی برآمده از حس کور انتقام‌، می‌کرد. از این رو رفتار خشن او را بزرگوارانه فرو می‌خورد اما به‌یکباره با شنیدن نام خدا‌، و سوء‌استفاده‌ٔ مزورانه‌یی که از آن می‌شد‌، شکیب از دست داد و چون شیری در زنجیر‌، خروشیدن گرفت.
ـ خاموش! غضب خداوند بر تو باد!
جوان ـ که همزمان تیغ خود را بالا برده بود تا با ضربتی غافلگیرانه کار مسلم را یک‌سره کند ـ از این نهیب‌، یکه خورد و زانوانش شروع به لرزیدن کرد تا آنجا که سنگینی تیغ را تاب نیاورد‌، و آن را از دست فرو نهاد. نهیب و هیبت مسلم‌، در واپسین لحظات پیش از مرگ‌، او را طلسم کرده و توان هر کار را از او سلب نموده بود. از این رو‌، در تنگنایی از ترس و تردید ناگهان به پشت چرید و با گامهایی شتابناک و هراس‌آلود‌، از پله‌های کاخ پایین دوید. این در حالی بود که قراولان بهت‌زده و بر جای خشکیده‌، هنوز درصدد یافتن واژه‌یی در ضمیر غافلگیر شده‌ٔ خود بودند تا او را به انجام کار فراخوانند.
***
...
ـ این جوان جنگ ناآزموده‌ٔ چکاچاک تیغ ناشنوده‌ٔ گنجشک‌دل‌، می‌گوید که قادر نیست به کار فرزند عقیل برسد. من نرینه‌مرد کامل می‌خواهم تا اهل کار باشد. شما مردان کوفه‌، ضعیف‌تر از زنانید. آیا مردی از عرب یافت می‌شود که جگر داشته باشد‌، و در قبال چرخاندن تیغ‌، پاداشی بسزا از من دریافت کند؛ آیا کسی هست؟
[ابن‌زیاد این را گفت‌، در حالی که خود نیز از قتل مسلم‌بن‌عقیل خوفناک بود و اگر خود در مقام اجرای آن بود‌، از عهده‌ٔ کار برنمی‌آمد].
ـ آیا کسی هست؟
...
ـ من!
ـ تو که هستی؟
ـ مردی از شام‌، پایتخت امیرالمؤمنین یزید.
ابن‌زیاد با شنیدن نام شام‌، بادی به غبغب افکند.
باید می‌دانستم‌، یک شامی‌، بله‌، فقط یک شامی می‌تواند این مهم را به انجام رساند‌، نه یک کوفی.
ـ ولی مولای من! درست است که من از شام آمده‌ام اما اهل....
ـ باشد‌، باشد فهمیدم. به محل مأموریت خود رو و بی‌درنگ سر آن ملعون را برای من آر!... آهان! یادت نرود بدنش را از کاخ به زیر افکنی‌، می‌خواهم عبرت کوفیان باشد. اگر سر را خوب جدا کنی. پاداش گرانی از من دریافت خواهی کرد. می‌خواهم آن را برای امیرالمؤمنین بفرستم. برخی سرها را باید طلااندود کرد و در خزانه نگاهداشت [و متعاقب آن بلند قهقهه زد].
***
مسلم‌، بعد از تشهد و سلام نمازـ که آن را نشسته و با کتف‌های بسته برگزار کردـ یکبار دیگر نگاه مشتاق و جستجوگر خود را به راه‌ها و بزروهای کوفه دوخت شاید ستونی از غبار به چشم بیند یا نشانی از حسین و اهل بیت و اصحاب او در دوردستها بیابد. پیوسته از خود می‌پرسید چه بر سر آنان آمده است و او برای بازداشتن آنان از ورود به کوفه چه می‌تواند کرد. رشته‌ٔ دراز افکار بهم‌بافته و رنگارنگ‌، آن‌قدر او را به خود مشغول ساخته بود که نتوانست صدای نزدیک شدن گامهای خفه و خپنه‌یی را به فراپشت خود بشنود‌، و دست تاریکی را که با تیغی برهنه فرارفته بود‌، ببیند و....
***
آه! گویی از متن بی‌لک سراب‌، این سیمای خجستهٔ مرادش حسین بود که می‌رویید و او را به نام می‌خواند و می‌گفت:
ـ ای مسلم! تو مأموریت خود را به بهترین نحو انجام دادی. بشارت باد تو را به ملاقاتی زود هنگام با....
***
...
ـ این است عقوبت آن‌که در برابر امیرالمؤمنین یزید دعوی خلافت نماید. [حاکم مخوف کوفه این را گفت و خود شروع به قدم زدن در تالار کرد]. البته غره نشوید‌، هنوز چشم فتنه را درنیآورده‌ایم. حسین اکنون در راه کوفه است.
سرخونچکان مسلم‌، در سینی زرین‌، پیشاروی درباریان به چرخش درآمد.
ـ گفتم که هنوز چشم فتنه را درنیآورده‌ایم. این شورش اخگرهای نهفته در خاکسترِ بسیار دارد. [مکثی کرد و به نقطه‌یی در یشمِ پیچ در پیچِ ستونهای کاخ خیره شد‌، و برقی مرموز‌، چشمان هیزش را‌، لمحه‌یی به درخشش درآورد].
ـ هانی! هانی را هنوز مجازات....
ـ ولی سرور من! او هواخواهان بسیار دارد. از اشراف مردان است. هرگاه اراده‌ٔ جنگ می‌کرد، چهار هزار سوار زرهپوش همعنان او بودند. هشت هزار پیاده‌ٔ فرمان‌پذیر داشت. در وقت ضرور‌، اگر هم‌سوگندان خود را از دیگر قبایل صدا می‌زد‌، سی هزار اجابتش می‌کردند. این مردان هنوز در قید حیاتند. به مصلحت حکومت نیست این مرد را به کشتن آورد و برای خود دشمن بتراشد. می‌توان با او هنوز مدارا کرد. رأی حقیر بر آن است مدتی در سیاهچال بماند تا فتنه‌ٔ حسین‌بن‌علی فرو خوابد آن وقت‌، با فراغ بال می‌توان تصمیم گرفت.
ابن‌زیاد گره در ابرو افکند و از قدم زدن بازایستاد.
ـ با آن‌که مقرب مایی فرزند اشعث! و امروز جایگاهت‌، در دست راست ما‌، اما از آداب دربار‌، یکی آن است که در حرف بزرگان موش ندوانی و پای از گلیم فراتر ننهی. هانی به خون گلوی ما تشنه است. او در باور ساده‌انگارانه‌ٔ تو گوژپشتی‌ست ترحم‌آور و بسته دست و پای‌، و این مزخرفی بیش نیست. او از سلسله‌جنبانان قیام است. تا نفس می‌کشد‌، مردمی که هواخواهان اویند‌، مجال سرکشی دارند. باید او را سیاست کرد تا عبرت‌آموز آن «سی هزار!» که می‌گویی باشد.
[آن برق شیطنت‌آمیز دوباره در چشمانش نمایان شد].
ـ... اگر حرفت درست باشد‌، می‌خواهم از امروز‌، آن سی هزار در رکاب امیرعبیدالله‌بن زیاد شمشیر زنند [و قهقهه زد]... حرف روی حرف امیر قیمت دارد. کار خود را سنگین کردی [و با لحن تمسخرآمیز چند بار تکرار کرد] سی هزار! مرد؟!... چهار هزار زره بر تن؟!... دیگر نمی‌خواهم این یاوه‌های طفل‌ترسان را بشنوم [اشاره به‌سر مسلم]‌، دیروز کوفه در انقیاد این مرد بود‌، امروز تن او لگدمالِ سم ستوران بازار کفشگران است‌، و کس را جرأت برگرفتن و به خاک سپردنش نیست.
[ناگهان ایستاد و متحکم فریاد زد]:
ـ کافی است! زیاده در این باب سخن راندیم. آن پیرزال خرفت را به بازار برید و در انظار گردن زنید. الآن و بدون درنگ!
محمد‌بن‌اشعث با دهانی بازمانده از حیرت و زبانی از شدت خشکی‌، چسبیده بر سق دهان‌، گویا گفت:
ـ اطاعت! ولینعمت من!
***
هانی در حلقه‌ٔ محاصرة چهار هزار مرد جنگی از اجیرشدگان کوفه و سپاهیان رسیده از شام‌، به بازار خرید و فروش گوسپندان برده شد. جارچیان پیشاپیش جار می‌زدند:
ـ سزای دشمنی با امیرالمؤمنین یزید و خروج بر خلیفه‌ٔ برحق مسلمانان‌، جز مرگ نیست؛ مرگی موهن و خفت‌بار در انظار مسلمانان.
در پی جارچیان‌، عده‌یی از مأموران حکومتی مردم را تازیانه زده و راه را باز می‌کردند. مفتشان با لباس مبدل‌، فالگوش ایستاده و هر حرکت غیرعادی را گزارش می‌نمودند. به اندک زمانی جمعیت گردآمده و متراکم در آستانه‌ٔ بازار ـ به ضرب تازیانه‌ٔ مأموران ـ تُنُک شد و راه برای عبور بازگردید.
سرک کشیدنهای کنجکاوانه برای شناسایی قربانی آغاز شد‌، و نیز زمزمه‌های درگوشی و پچ‌پچه‌های رازآلود و خفیه از نگاه مأموران.
ـ او را می‌شناسی؟ چهره‌اش به نظر م آشناست.
ـ خاک عالم بر سرم باد! آیا نمی‌شناسی‌اش؟! او هانی است.
ـ کدام هانی؟!
ـ وای بر تو! هانی بن عروه‌ی.
ـ همان که مردانش برای رهانیدنش از زندان ابن‌زیاد در برابر کاخ گردآمده بودند؟
ـ آری‌، آری.
ـ و حال کجایند؟
ـ کجایند؟!... شاید در میانه‌ٔ این مردم.
ـ چرا نمی‌رهانندش؟!
....
صدای جارچی دوباره بلند شد:
ـ آهای مردم! سزای خروج بر خلیفه‌ٔ مسلمانان‌، جز مرگی موهن در ملاء‌عام نیست‌، و این عبرت آنان باد که هنوز دل در گرو هوای دیگر دارند و منخرینشان پر باد است.
***
چهار هزار تن از مأموران حکومتی ـ در دایره‌های تو در توـ گرداگرد هانی حلقه زده بودند. حصاری از زره‌، کلاهخود‌، نیزه‌، تیغ و کج کارد. فراپشت آنان‌، حصاری آهن ـ گوشتین دیگر از مزدبگیران دیگر‌، و اغلب آنان در جامه‌ٔ مبدل و ناشناس از چشم مردم. هانی در میان آنان بود با زمره‌یی از جلادان سیاهپوش و نطعی و کنده‌یی در میانه. زنجیر سنگین جامعه‌، دستان او را بشکل ضربدری بالای گردن برده و به هم دوخته بود. عبور زنجیر در دو سوی گردن‌، رد کبودی در جای نهاده بود‌، و در برخی نقاط آمیخته با سرخینه‌ٔ خون بود. زخم چند روزه‌ٔ صورت و لبها هنوز التیام نیافته‌، و دایره‌ٔ کبودی در اطراف چشمان متورمش‌، قیافه‌ٔ او را از انتظام انداخته بود. او به سختی بر زانوان مرتعش و بی‌رمق خود ایستاده بود‌، و تلاش داشت با نیروی اراده در آن وانفسا قرص و محکم جلوه کند تا نمایشْ بازار حکومت را بر سر ابن‌زیاد خراب نماید.
هانی‌، پیرانه سر مردی‌، محاسن سپید که نگاه را بی‌اختیار به حرمت و ترحم می‌خواند و دیدنش در آن حال جگرسوز‌، ترجمان دلسوزی بود. می‌دانست که مرگش حتمی است. اکنون باید آخرین نیروی خویش را بسیج می‌کرد و با مرگش بر دشمن می‌تاخت. از این رو‌،گردن متورم و زخمی‌اش را به سختی درغل سنگین جنباند‌، ابروان پرپشت و سپیدش را بالا انداخت و نی نی سوزانش را در پیرامون به حرکت درآورد. دیواری گوشتین از چشم؛ چشمانی مغاک سرد خیانت و جبن‌، وهنِ انسانیت‌، در هر یک کژدمی جراره و چندش‌آور. هیچ‌کدام نگریستن را نمی‌شایستند. نگاهش را پرواز داد تا شاید در آن‌سوی این چهره‌های دوزخی مسخ شده و سیخِ چشمانشان و چشمان سیخشان‌، مرهمی از مهربانی‌، در پلک‌هایی آشنا بجوید...
نه‌، یافت بنمی‌شد.
غربتستانی مجهول‌، یخ ـ کوه‌هایی عظیم از تنهایی‌، و حصاری از خلأ در پیرامون او تنیده شده بود؛ بی‌اختیار بانگ برداشت:
ـ وا مذحجاه!... و لا مذحج لی الیوم... یا مذحجاه!... و این مذحج؟!
آوخ! کجایند مردان مذحج؟! آنان که به یک اشارت ابروی او‌، تیغ از نیام می‌کشیدند‌، و در فشاندن سر و جان‌، از یکدیگر سبق می‌بردند؛ مردانی عددشان به اندازه‌ٔ ریگهای بیابان؛ آنان که او به حمایتشان پشتگرم بود‌، و بودنشان را فخر بر زمین و آسمان می‌فروخت‌، و می‌خواست از آنان لشگری گران برای پشتیبانی حسین فراهم آورد.
راستی کجاست مذحج؟! چرا در هیچ چهره‌یی خطی آشنا نمی‌یافت؟ شاید در میانه‌ٔ جمعیت بودند. شاید درست در یک قدمی او‌، زل زده به او‌، و نفس در نفس او... ولی ولی چرا آنان را نمی‌شناخت. آیا این درست است که رنگ قیافه‌ها نیز به رنگ آرمان افراد درمی‌آید.
آه! این چه نبردی‌ست که چهار هزار مرد جنگی در برابر او صف کشیده‌اند و او تنهاست! کاش! تنها بود. تنهاتر از تنهایی و در آن‌سوی طیف تنهایی‌؛ کتف بسته و مجروح‌، بی‌پاره سنگی در دست‌، دفاع از خویشتن را. در این حال بود که تنهایی نیز برای او دل می‌سوزاند.
تقلا کرد دست‌هایش را از دست‌بندهای آهنین رها کند‌، بی‌نتیجه بود. در خلأ بی‌پایان آن‌سوی تنهایی فریاد زد:
ـ آیا عمودی‌، کاردی‌، سنگی یا دست‌کم استخوان‌پاره‌یی نیست تا من با آن پیکار کنم؟
هم‌پیمانان سابق‌، و اینک خیانت پیشه‌ٔ خود را یکایک به‌نام خواند تا واپسین کلامش شاید تازیانه‌یی باشد بر وجدان فرومرده‌ٔ آنان. شوم‌بختانه بر گرداگرد خود هیچ ندید جز آن دیوار سمجِ چشم‌، در هر کدام سیخی برای چزاندن و عقرب جراره‌یی برای جزاندن. فریاد دادخواهی‌اش در خلأ تاریک فروخلید و به سوی او بازنگشت.
دژخیمان‌، زخم‌خورده و کینه به دل‌، از تلاش پیشین او در کاخ برای کشتن ابن‌زیاد‌، به خود آمده و با شنیدن فریادهای او‌، ریسمانی چند بر زنجیرهایش افزوده و او را سخت بر بستند تا در پایان‌دم مرگ نیز هراس دم‌افزون خود را ازاو اندکی فرو نشانده باشند... اما هانی را سر بازایستادن نبود. فریادش را سلاحی کرده بود تا بر گوش‌های یخ‌زده وو مسخ‌گشته فروکوبد؛ نگاه پرسشگر و خشمناکش را نیز.
ـ گردن پیش آر‌، پیرمرد! فرمان دارم سر بی‌خاصیت تو را گوش تا گوش بریده و سالم به دربار امیرعبیدالله‌بن‌زیاد برم.
این را رشید ترکی غلام ابن‌زیاد گفت.
هانی‌، خشمناک به سوی او گردن چرخاند.
ـ مرا می‌گویی که در مرگ خویش شریک جرم رجالگان باشم؟!... هرگز!
ـ نمی‌گویم‌، بل‌، مرگ تو را حمل می‌کنم.
برق تشنه و هار شمشیر‌، در قوسی بران فرود آمد اما واکنش به موقع هانی‌، و ترس ضارب‌، از تأثیر کاری و مرگ‌آور آن کاست.
در اندگک مجال‌، تا فرود آمدن ضربه‌ٔ بعدی شمشیر‌، هانی به بی‌انتهای غبار‌آلود آسمان کوفه چشم دوخت و دعایی در زیر لب زمزمه کرد.
...
و دو فواره‌ٔ جهنده‌ٔ شنگرف‌، جامه‌ٔ ساده‌ٔ خاک را رنگین کرد.
***
تن خردـ خمیر گشته‌ٔ مسلم را ـ که در بازار کفشگران فرود آمده بودـ به جسم نحیف هانی افزودند‌، آنگاه تنِ دو تن را ـ که هنوز در غل جامعه بودند ـ به موی دم اسب فرو بستند تا در کوچه‌های تُنُک و بازارهای پرسنگ کوفه بچرخانند و ننگی بر ننگ بیفزایند.
هدف ابن‌زیاد این بود تا قهرمانان قیام آفرین کوفه را‌، در ضمیر مردمِ نظاره‌گر و بهت برده نیز بمیراند‌، و حماسه‌ٔ آنان را ـ با تحقیرشان ـ ناچیز جلوه دهد؛ در عین‌حال هیمنه‌ٔ حکومت خویش‌، و ترس از عاقبت و عقوبت شورش را در دلها مهر کند.
آنانی که آن روزـ با چشمان منجمد و گوسپند‌مرده‌ٔ خوش ـ پیکرهای آغشته به خاکخون و شرحه شرحه را نگریسته و بی‌تفاوت سر خویش گرفته و راه خویش در پیش گرفتند‌، در حقیقت جز خویش را در خویش‌، به دست خویش نکشتند. ابن‌زیاد با نبوغ ضدانسانی خود نیز این را می‌خواست. کشتن انسان؛ کشتن آخرین فروغ انسانی در انسان‌، با دستان خود انسان.
چند روح بزرگ‌، جند جان بی‌آلایش ـ که این وهن را برنتافته بودند ـ گناه انسان بودن و انسان ماندن خویش را به شدیدترین شکل‌، تاوان پس دادند.
عبدالله علی کلبی‌، کثیر‌بن‌شهاب و عماره بن صلخت ازدی.
***
این‌گونه‌، خون مسلم و هانی‌، در هم آمیخت و خاک کوفه را ـ کوچه به کوچه ـ عبیرآگین کرد و از آن خمیره‌یی ساخت سرشته از حماسه‌ٔ فرزند انسان‌، در اعتراض علیه جبرهای بندگی‌ساز.
این بود آیا پیامی که مسلم باید به کوفه می‌رساند؟؟....
 
ادامه دارد
برای مطالعه بیشتر به لینک‌های زیر مراجعه کنید:
داستان‌هایی از قیام عاشورا آنان که با منند بیایند ـ قسمت اول
داستانهایی از قیام عاشورا آنان که با منند، بیایند قسمت دوم
داستانهایی از قیام عاشورا آنان که با منند، بیایند قسمت سوم
داستانهایی از قیام عاشورا آنان که با منند، بیایند قسمت چهارم
داستانهایی از قیام عاشورا آنان که با منند، بیایند قسمت پنجم
داستانهایی از قیام عاشورا آنان که با منند، بیایند قسمت ششم
داستانهایی از قیام عاشورا آنان که با منند، بیایند قسمت هفتم
داستانهایی از قیام عاشورا آنان که با منند، بیایند قسمت هشتم
داستانهایی از قیام عاشورا آنان که با منند، بیایند قسمت نهم
داستانهایی از قیام عاشورا آنان که با منند، بیایند قسمت دهم
داستان‌هایی از عاشورا آنان که با منند، بیایند - قسمت یازده
داستانهایی از قیام عاشورا آنان که با منند، بیایند قسمت دوازدهم
داستانهایی از قیام عاشورا آنان که با منند، بیایند قسمت سیزدهم
داستان‌هایی از قیام عاشورا - آنان که با منند بیایند ـ قسمت چهاردهم
 
ع.طارق
  • قبلی
  • بعدی
  • Facebook
  • Twitter
  • LinkedIn
  • Pinterest

شکوه آغازگری در لحظه آزادی – مهدی خدایی صفت

روایتی از اولین دیدار با شهید اشرف رجوی درباره شهید اشرف رجوی، بزرگ زن انقلابی تاریخ معاصر و شکوه قهرمانیهایش گفته‌هایی شنیده و نوشته‌هایی را خوانده‌ایم. گرچه گفته‌ها و نوشته‌ها، که البته بسیار هم اندک بوده‌اند، هرگز نمی‌توانند تصویری تمام‌نما از یک شخصیت ارائه کنند. در این میان به مدد سخنان برادر مسعود و خواهر…

بهمن حماسی در آینه برف‌های خونین

چه کسی می‌گفت: «خاموش شد اشتیاق تماشای شکوه» ؟ چه کسی می‌گفت: «تبرآجین شد دست با مشعل سرخ» ؟ نام او لعنت باران باد! از چیست این همه پچ پچ عطر در نو آیند سبز بهار؟! اگر تاریخچهٔ انقلاب نوین ایران را به سلسله جبالی آبی‌فام، در فلات ایران تشبیه کنیم، بی‌گمان سهم حماسهٔ ۱۹بهمن۶۰…

۱۹بهمن، گلبانگ سربلندی بر آستان جانان

مخاطب‌های آشنای دو تابلو تاریخ ۴۰سال اخیر ایران در بستر قرن گذشته، یکی از ادوار توأمان درخشندگی و تیره‌گی، با نبردهایی سرسخت طی شده است. ادواری که باید آن را با ویژه‌گی‌های خاص سیاسی و تاریخی‌اش شناخت. مطالعهٔ دقیق و علمی این ۴دهه و سرفصل‌های رقمزنندهٔ آینده در آینده آن، بدون شناختن نیروها و عناصر…

مسیح؛ تجلی هنر عشق ورزیدن

سال نو میلادی را با تولد عیسی مسیح گرامی می‌داریم. تولدی که بیست قرن است با شادی میلیون‌ها انسان در سراسر جهان عجین و آمیخته و یگانه شده است. تولدی که انتظار رسیدن روزش، شوق زیبا کردن چهرهٔ جهان را به فعالیت میلیون‌ها پیرو و دوستدار مسیح برای ترویج رسالت عاشقانهٔ او و همبستگی جهانی…

رستاخیز شهریور - مهدی خدایی

داستان سازمان ما که این روزها آغاز ۵۶سالگی‌اش را جشن می‌گیریم، تنها این نبود که در شهریور‌۴۴ یک سازمان انقلابی، و البته بی‌نام و نشان در آن زمان، بنیانگذاری شده باشد، داستان حتی فقط سرنگونی دیکتاتوری دست‌نشاندهٔ سلطنتی هم نبود، داستان، وقوع یک انفجار در اندیشه بود؛ اندیشه‌یی نوآغازین و راهگشا که رها کردن نیروی…

کتابی زیر سروی ۵۵ ساله

«اگر یک‌بار دیگر در باز می‌شد و من در این خانه پا می‌نهادم باز همین‌گونه می‌زیستم (شاید) غرق در خون اما با عشق. ». . . ــ (ناظم حکمت، شاعر مترقی معاصر) *** مکثی در گذار زمان و تأملی در یک نشانی سالی دیگر بر پاشنهٔ زمان می‌گردد و برگی از خاطرات زمین ورق می‌خورد.…

میراث تاریخی مجاهدین خلق ایران

دکتر بهروز پویان، کارشناس علوم سیاسی از تهران به آموزگارم و راهبر تاریخی چندین نسل به‌ویژه نسل من و پس از من مسعود رجوی که تماماً زیر هجوم ایدئولوژی ارتجاعی خمینی بودیم اما آرمان ِ انسان‌سازِ مسعود، ریسمان نجات‌مان شد و همه وجودمان پاسخ به دعوت رهایی بخش او شد مرز ما میان انسان با…

پنجاه و ششمین برگ، از دوامنامهٔ افتخار

پنجاه و ششمین سال تاسیس سازمان مجاهدین خلق ایران نجیب نگاهت، از پاکی وصیتنامه‌های شهیدان است مرگ‌ها در غرور تو کارگر نیست زخم‌ها ترا نمی‌تکانند؛ رویین می‌کنند چکادهای نشسته در ارادهٔ انسان را چه سروده‌یی در گوش؟ که الفبای قامت‌اشان، تداوم ایستادن است. شکستن رکورد بقا ۱۵شهریور۹۹، مصادف با پنجاه و ششمین سالگرد تولد سازمان…

حسِ حضور حسین

همیشه محرم که میاد، و روزهای یاد حسین که می‌رسه، حال و هوای خاصی پیدا می‌کنم. حس می‌کنم این روزها همه لحظه‌هاش با من حرف می‌زنند. میگن چه راهی رو انتخاب کرده‌ای؟ چکار داری می‌کنی؟ دنبال چی هستی؟ بعضی وقتها هم فکر می‌کنم که این صدا از توی وجودم با من حرف می‌زنه. توی ده…

کربلا، تجسم تاریخ بر انگارهٔ جغرافیا

نگاه ارتجاعی و استاتیک، عاشورا و قیام حسینی را یک رویداد در برهه‌ای از تاریخ می‌داند که بر خاک کربلا به‌وقوع پیوسته و تمام شده است. حال باید بر آن گریست. در این دیدگاه آنچه در تداول این واقعهٔ تاریخی اهمیت دارد نه پویایی وقفه‌ناپذیر و قیام‌آفرینی و نه دامنه و تأثیر شگرف آن از…

محرم؛ نگاهی از دو سر طیف

ارتجاع غدار و حاکم بر میهنمان، همواره سعی کرده است، پیام دینامیک و پویای قیام عاشورا را مسخ کرده و جز یک پوستهٔ دجالگرانه از آن باقی نگذارد؛ پوسته‌ای که کارکرد آن تحکیم سلطه جابرانه و یزیدی خمینی و خامنه‌ای بر میهن و ملت ما بوده است. در روزهای ترک‌تازی کرونا و مرگ‌آفرینی آن در…

بستر‌سازی شیطانی برای قتل‌عام یاران حسین

عاشورا، حماسه‌ای ماندگار حماسه جاودان عاشور، با گذشت بیش از ۱۴قرن، هم‌چنان بر تارک مبارزات رهایی‌بخش خلق‌های تحت ستم می‌درخشد. طنین این حماسهٔ ماندگار، پرانرژی، خاموشی‌ناپذیر و رویان به رنجدیدگان و رنجبران تاریخ درس ایستادگی در برابر ستمکاران می‌دهد. این قیام قیامهای فرزند انسان، بر علیه جبر کور با ترسیم طاق بالابلند فدای تمام‌عیار اثبات…

پرواز را بنگر! - مهدی خدایی‌صفت

 خواهر مجاهد سهیلا ضیاء حین بازدید از موزه مقاومت در اشرف۳ «من نمی‌میرم» این را ساعاتی قبل از پرواز به پزشکش گفته بود ... ۱۲سال با مرگ جنگیده بود و آن را تحقیر و لگدمال کرده بود. «تو نمی‌دانی مردن، وقتی که انسان مرگ را شکست داده است، چه زندگی ست!» و ما هرگز در…

از ۳۰ خرداد بگو! می‌خواهم همه‌ بدانند

۳۰ خرداد۱۳۶۰ هنوز جای مرور دارد. هنوز جای بحث دارد؛ چون هنوز زنده است و جاری. و چون جاری است، هنوز روی خط زمان است. ۳۰ خرداد۱۳۶۰ هنوز جای شناختن دارد؛ به‌خصوص در عصر و زمانه‌ای که انگاری دارد نماد افول آرمانها می‌شود. ۳۰ خرداد یک نقطهٔ درخشش و تکثیر است. درست در امتداد نقاط…

داستان ۳۰خرداد

از فردای قیام۲۲بهمن دستها را بستند، قلم‌ها را شکستند و بساط تازیانه و تحقیر پهن گردید. از سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ امجدیه: «چطوره که چشم دختر مسلمونو درمیارن دست مادر شهید مسلمون رو میشکنن دم برنمیارید»؟ مجاهدین اما باز هم تحمل کردند. از سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ امجدیه: «مگر ما چه کردیم جز…

۳۰خرداد، سرخ‌جامه‌ترین عید مقاومت ایران

«دو سال و چند ماه بعد از حاکمیت ارتجاع یعنی در سی خرداد۱۳۶۰، در حالی که همه راههای مسالمت را درنوردیده بودیم، این خمینی بود که ما را در معرض یک انتخاب بزرگ و تاریخی قرار داد: یا می‌باید مثل جریانها و احزابی که با یک اشاره‌ٔ خمینی سر جایشان نشستند، ندامت می‌کردیم یا می‌باید…

رمضان؛ درنگی در نیمهٔ تاریک ماه

ما ایرانیان، بر طاقچه نهادگان همیشگی قرآن در کنار دیوان غزل‌های خواجهٔ شیراز و سفرهٔ هفت‌سین، عادتی غریب داریم؛ این عادت برخاسته از فرهنگ دیرسال و پویای ماست و پا به پای هر کدام از ما رشد کرده و خواهد کرد.

نگاهی به دو حماسهٔ تاریخی در ۳۰فروردین

گرامی باد خاطره تابناک شهدای مجاهد خلق در ۳۰ فروردین. ستارگان‌ - برای‌ سرکشیدن‌ ماه‌ طلوع‌ می‌کنند.

۱۹فروردین ۹۰، حماسه«ایستادگی تا به‌آخر»

تصویری از زیرگرفتن قهرمانان مجاهد خلق در جریان حمله به اشرف در ۱۹فروردین ۹۰ - نگاهتان را ببین چگونه بغض - بر تصویر یادها - با قافیه‌های آبی باران هنوز می‌سراید - سینه‌ٔ کلمات ابری‌ست - خاطره از طراوت حضورتان هنوز خیس است -

وقایع تاریخی سازمان مجاهدین خلق ایران از آغاز (1344) تا 1396

بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران 15 شهريور 1344 آرم سازمان مجاهدين خلق ايران «کسی باید می‌آمد راه را تا قله‌های فتح، نشان می‌داد و بذر رزم می‌پاشید در دشت ملال و یأس این میهن

گزیده‌ای از کتاب «راه حسین» - قسمت پنجم

سیمای حکومت معاویهنیمه رجب سال 60 هجری، زمین پلیدترین وجود انسانی را در دل خود جای داد. در این هنگام معاویه پس از 40سال دیکتاتوری، که 20سال آن در امارت بر شام و 20سال دیگر در حکومت بر تمامی جهان اسلام گذشته بود، به 80سالگی درگذشت.بنای کار حکومت معاویه چون تمام سیستم‌های نفرت‌بار ضدانسانی، بر…

گزیده‌ای کتاب «راه حسین» - قسمت سوم

حکومت علی (ع) - رهبر اسلامیپس از رخدادهایی که به مرگ خلیفه سوم انجامید، انبوه مردم به‌جانب علی (ع) روان شده و از او دعوت به‌کار کردند. وی نیز چنان‌که خود می‌گوید: بر اساس خواست حاضرین، و ضرورت وجود یاوری برای خلق‌ها و این‌که خدا از دانایان پیمان گرفته است تا بر سیری ظالم و…

بودن، یا نبودن؛ مسأله این است...- مهدی خدایی‌صفت

دنبال واژه‌یی بودم تا بتوانم رویداد۳۰دی؛ آزادی مسعود رجوی از زندان شاه و تاثیری که بر تاریخ ۴۱ساله گذاشته را در یک کلمه توصیف کنم. این جمله معروف شکسپیر در نمایشنامه هملت، درست همان چیزی را که دنبالش بودم به من عرضه کرد؛ بله دقیقا: « بودن، یا نبودن»؟! می‌خواهم بگویم که آزادی مسعود از…

۳۰دی نقطه عطفی در مبارزه با دو دیکتاتوری – عباس داوری

۳۰دیماه نقطه عطفی در تاریخ مبارزه با دو دیکتاتوری شاه و شیخ و روز سرور و غرور ملی ایران است. راستی چرا؟ زیرا:

۳۰دی ۵۷ چه پیوندی با ایران امروز دارد؟

از چند برگ یک سفرنامه روز ۳۰دی، سرفصلی است که روزهای قبل و بعد آن هیچ مشابهتی با هم نداشتند. تا روز ۲۹دی، آینده آخرین دستهٔ زندانیان سیاسی یک رؤیا بود و ۳۰دی یک واقعیت و سکویی رو به آینده.

مسعود رجوی و بیش از نیم‌قرن تکاپو در قفای آزادی

این روزها، به‌خصوص با نزدیک شدن چشم‌انداز سرنگونی محتوم استبداد مذهبی در ایران، نگاهها بی‌اختیار به آینده دوخته می‌شود. به آینده‌یی که قرار است پس از فرو ریختن بنای پوسیده و فاسد ارتجاع بر خرابه‌های آن بنیان نهاده شود. این آینده درخشان بی‌تردید بر اساس آزادی و دموکراسی بنا نهاده خواهد شد. این نیاز و…

مسعود رجوی و نخستین انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸(۸)

مسعود رجوی و انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۷) چهره‌ای مورد توافق همگان

۳۰ دی، روزی که فردا، از دل آن جوانه زد

به‌مناسبت 30دی، سالروز آزادی براد‌ر مجاهد مسعود رجوی و آخرین دسته زندانیان سیاسی از زندان شاهمسعود: «مگر می‌شود خورشید را کشت؟»روز 30دیماه1357 گروه کثیری از مردم به‌ویژه دانشجویان و جوانان پرشور با تجمع در مقابل زندان قصر تهران، خواستار آزادی فوری زندانیان سیاسی بودند و تأکید می‌کردند که تا آخرین زندانی سیاسی آزاد نشود، به…

مسعود رجوی و نخستین انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸(۱۱) نقض‌عهد خمینی

مسعود رجوی و اولین انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۴) انتظارات مرحله‌ای و حداقل مجاهدین

مسعود رجوی و انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۱۰) عهدشکنی رسوایی‌برانگیز خمینی در ماجرای انتخابات

مسعود رجوی و انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۹)

مسعود رجوی و اولین انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۳) خمینی و سرکوب آزادی‌ها و آزادیخواهان

کاندیداتوری مسعود رجوی، سناریویی که می‌توانست سرنوشت ایران را عوض کند

آزادی آخرین دسته از زندانیان سیاسی از زندان شاه

30 دیماه 1357سالروز آزادی مسعود رجوی و آخرین دسته از زندانیان سیاسی از زندانهای شاهروز 30دیماه 1357گروه کثیری از مردم به‌ویژه دانشجویان و جوانان پرشور با تجمع در مقابل زندان قصر تهران، با شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد خواستار آزادی فوری زندانیان سیاسی شده و تأکید کردند که تا آخرین زندانی سیاسی آزاد نشود،…

با یاد ”مسعود“ راهبر دلها و اندیشه مان - عباس مدرسی

سفری با مَرکَب عشقبیاد آن سفرکرده که صدها قافله دل همره او است،به یاد آن‌که هر روزمان و هر لحظه مان با او است،بیاد آن‌که لبخند رضایتش، قوت قلب می‌بخشد و نگاهش می‌آموزد و کلامش زنده می‌کند.بیاد آن‌که با شنیدن از او سرشار می‌شویم و خود را بازمی‌یابیم.بیاد او که با شنیدن کلامش، کمبودهایمان محو…

مسعود رجوی و اولین انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۵) مجلس خبرگان؛ کلاهبرداری بزرگ خمینی

مسعود رجوی و انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۶) کارنامه ۱۱ماهه خمینی و ضرورت وحدت نیروها

مسعود رجوی و اولین انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۲) نخستین مرزبندی با خمینی

مسعود رجوی و اولین انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۵۸ (۱) بیش از یک قرن تکاپو در قفای آزادی

نامه‌های اشرف به مسعود

فرازی از اولین نامهمیدانی! بعضی وقتها فکر می‌کنم چه خوب است من و بچه هم مثل خیلی از خواهران و فرزندان آنها شهید بشویم. احساس می‌کنم در آن صورت رابطه‌ی خیلی عمیق‌تری بین تو و مردم ایجاد می‌شود. و چه بسا روز پیروزی، رنجی را که برای برپایی انقلاب کشیده شده بسیار عمیق‌تر لمس کنی.…

سخنرانی تاریخی مسعود رجوی در امجدیه تهران

چه باید کرد؟روز 22خرداد 1359، در شرایطی که خمینی خفقان و سرکوب را به ‌اوج بی‌سابقه‌یی رسانده بود، میتینگ 200هزار نفری مجاهدین در استادیوم امجدیه تهران برگزار گردید. از همان اولین روزهای بعد از پیروزی قیام 57، تهاجمهای وحشیانه چماقداران و پاسداران رژیم به ‌آزادیهای مردم آغاز شده بود. خمینی به ‌راستی می‌خواست برای تحکیم…

4 بهمن 1357 - 24 ژانویه: اولین سخنرانی مسعود رجوی پس از آزادی از زندان

مسعود رجوی تنها بازمانده مرکزیت اولیه سازمان مجاهدین خلق ایران ,که همراه با آخرین دسته از زندانیان سیاسی به همت خلق قهرمان از شکنجه‌گاه های رژیم شاه آزاد شده بود، در روز چهارم بهمن سال 1357 اولین سخنرانی خود را در حضور ده ها هزار تن از مشتاقان دیدارش، در مسجد دانشگاه تهران ایراد نمود.…

10بهمن ۱۳۵۸ - 30 ژانویه: سخنرانی مسعود رجوی در دانشگاه تهران تحت عنوان آینده انقلاب

روز دهم بهمن سال 1358 آقای مسعود رجوی در یک سخنرانی در زمین چمن دانشگاه تهران برای مردم و هواداران مجاهدین شرکت کرد. روزنامه کیهان روز 11بهمن 58 نوشت:بعد از ظهر دیروز حدود دویست‌هزار تن به دعوت سازمان مجاهدین خلق ایران در دانشگاه تهران حضور یافتند. این مراسم به‌مناسبت هشتمین سالگرد شهادت احمد رضایی اولین…

شهدای لیبرتی، مشعل‌های نورانی و راهگشای مقاومت

خطاب به‌ این شهیدان می‌گوییم: «ای سمبلهای شرف و آزادی که جان و هستی خود را نثار کرده‌اید، ببینید که یارانتان چگونه پرچم شما را به‌دست گرفته و برای ادامه راه پرافتخار شما، سوگند خورده‌اند. ببینید که با چه عزمی به‌ دوران تازه‌یی پا گذاشته و عهد کرده‌اند که به‌رغم هر توطئه و هر ابتلا…

ستارخان، نماد انقلاب مشروطه

به بهانه سال‌روز تولد سردار انقلاب مشروطه به ندرت اتفاق می‌افتد که یک انقلاب اجتماعی در یک نقطه، تنها به اتکای یک «نفر» توانسته باشد مسأله بود و نبود خود را حل کند، یکی از ویژگی‌های انقلاب مشروطیت ایران، اتفاقاً همین است که درست در نقطه‌ای که تمامی کانون‌های انقلاب خاموش و سرکوب شده بودند،…

داستان‌هایی از قیام عاشورا - آنان که با منند بیایند ـ قسمت پانزدهم

فقط زنجیر پای مسلم را گشودند تا بتواند با پای خود به قتلگاه رود. بر سایر زنجیرها‌، زنجیر گشوده از پا را نیز افزودند. اینک‌، او در هم پیچیده و زیر نظر‌، با دلمه‌های خشکیده‌ٔ خون بر لب و گردن‌، از پله‌های سنگی کاخ بالا برده می‌شد.

داستان‌هایی از قیام عاشورا - آنان که با منند بیایند ـ قسمت چهاردهم

مسجد، با جمعیت درهم‌لولیده و موج همهمه‌ٔ گنگ آنان، در حدقه‌ٔ چشمان گرد شده و خشکیده‌ٔ بلال، چون گردابی چرخان و تاریک می‌نمود که هردم به ژرفا نیل می‌کرد و در هم‌ می‌تابید. آری... این صدای ملتمسانه‌ٔ مادرش بود که ـ با بازوان گشاده ـ به کام گرداب فرو می‌رفت و فریادش در ژرفای بلعنده…

از مروارید تا الماس (قسمت پنجم)

بررسی کرنولوژیک وقایع مهم در منحنی رو به صعود کارزار بین مقاومت ایران و دیکتاتوری آخوندی از ۱۵شهریور ۹۷ تا ۱۵شهریور ۹۸ ۲مرداد ۹۸ـ تدوام دادخواهی خون شهیدان و جیغ بنفش آخوند مصطفی پورمحمدی

داستانهایی از قیام عاشورا آنان که با منند، بیایند قسمت سیزدهم

آفتاب درشت کویری، غازه‌ٔ شرم بر رخسار، از گرده‌ٔ خسته‌ٔ افق داشت پایین می‌آمد. ستونهای پیچدار غبار قدمهای محاصره کنندگان دیگر نبود تا آبی آسمان را مغشوش کند. صداها را زمین هرم‌ناک بلعیده بود و زنان تماشا از تخت‌بام‌ها به زیر آمده بودند تا گله‌های از چرا برگشته را بدوشند و نان و کشکابی برای…

داستانهایی از قیام عاشورا آنان که با منند، بیایند قسمت دوازدهم

مسلم نگران از دیرکرد شک‌آلود هانی، عبدالله‌بن‌حازم را به بهانه‌یی به دارالاماره فرستاد تا اخباری مستقیم از وضعیت به دست آورد. عبدالله، وقتی هانی را با دلمه‌های خشکیده‌ٔ خون بر صورت، آزرده و خشمکوب، در بند ابن‌زیاد دید، همه چیز را با یک نگاه دریافت و به نزد مسلم بازگشت.

مدار نوینی از ایدئولوژی و تشکیلات در یک سخنرانی - به قلم عباس داوری از مسئولین سازمان مجاهدین خلق ایران

خواهر مجاهد زهرا مریخی، مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران، در سخنرانی خود به‌مناسبت آغاز پنجاه‌وپنجمین سال حیات این سازمان، شگفتی آفرید. نه‌فقط از این نظر که مختصات دقیقی از وضعیت رژیم، جامعه و مقاومت بیان نمود، بلکه مهمتر از آن، مدار نوینی از ایدئولوژی و تشکیلات سازمان مجاهدین را ارائه کرد. معمولاً در سخنرانی‌های…

از مروارید تا الماس (قسمت چهارم)

بررسی کرنولوژیک وقایع مهم در منحنی رو به صعود کارزار بین مقاومت ایران و دیکتاتوری آخوندی از ۱۵شهریور ۹۷ تا ۱۵شهریور ۹۸ اشرف ۳ ۳تیر ۹۸ ـ پیام شماره ۱۳مسعود رجوی با عنوان «ولی‌فقیه ارتجاع در تلهٔ تحریم‌ها»

راز عبور(قسمت چهارم) - نگاهی کوتاه به 55 سال ایستادگی برای احقاق حقوق مردم ایران به هر قیمت

(در آستانه پنجاه‌و‌پنجمین سال بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران) اکنون مدتی است که رژیم خامنه‌ای سکوتش درباره سازمان مجاهدین خلق را شکسته و تمام توان دستگاه تبلیغاتی‌اش را هزینه شیطان‌سازی مجاهدین نموده است آن‌هم در شرایطی که پیش‌تر هرگاه به عللی ناگزیر از اسم بردن از مجاهدین می‌شد این سازمان را نابودشده قلمداد می‌کرد.

داستان‌هایی از عاشورا آنان که با منند، بیایند - قسمت یازده

در سلسله قسمت‌های پیشین این حماسه تاریخی که با قیام هجر بن عدی، مرگ معاویه، به قدرت رسیدن یزید، سرتافتن حسین بن علی از بیعت با یزید، هجرت امام به مکه، نامه‌نگاری مردم کوفه به او، تعیین عبید الله بن زیاد به امارت کوفه با حفظ سمت والیگری بصره آشنا شدیم و اکنون ادامهٔ این…

راز عبور(قسمت سوم) - نگاهی کوتاه به 55 سال ایستادگی برای احقاق حقوق مردم ایران به هر قیمت

مقدمه موضوع این مجموعه نوشته‌ها نگاهی است سریع و گذرا به مهم‌ترین راز و رمز عبور پیروزمند مجاهدین از معبر مبارزه‌ای پنجاه و چند ساله که در گام‌به‌گام آن زیر ضربات دیکتاتوری، ارتجاع و استعمار قرار داشته است.

از مروارید تا الماس (قسمت سوم)

بررسی کرنولوژیک وقایع مهم در منحنی رو به صعود کارزار بین مقاومت ایران و دیکتاتوری آخوندی از ۱۵شهریور ۹۷ تا ۱۵شهریور ۹۸ ۷فروردین ۹۸ ـ فراخوان مریم رجوی به همبستگی ملی در برابر سیل ویرانگر و سیلاب شوم ولایت فقیه

۵۴سال سیر و سلوک در پرتو تجلی «ارزش‌ها»

در پرتو نظارهٔ آرام داور زمان از ۱۵شهریور ۹۷ تا ۹۸ در سازمان مجاهدین خلق، سالی دیگر در تجدید پیوند با مردم محبوبشان و با توشه‌بار سفر و همبستگیِ چندین نسل مشتاق آزادی، بر پاشنهٔ زمان گردید و چرخید.

راز عبور(قسمت دوم) - نگاهی کوتاه به 55 سال ایستادگی برای احقاق حقوق مردم ایران به هر قیمت

(در آستانه پنجاه و پنجمین سال بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران) مقدمه می‌خواستیم ببنیم راز عبور پیروزمند مجاهدین در مسیری که تاکنون طی کرده‌اند، چیست؟ مجاهدین چگونه توانستند از توطئه حذف‌فیزیکی و سکوت خبری رژیم به سلامت عبور کنند؟ چگونه است که رژیم پس از سال‌ها تبلیغ این‌که مجاهدین نیست‌و‌نابود شدند اکنون با تمامی قوای…

از مروارید تا الماس (قسمت دوم)

بررسی کرنولوژیک وقایع مهم در منحنی رو به‌صعود کارزار بین مقاومت ایران و دیکتاتوری آخوندی از ۱۵شهریور ۹۷ تا ۱۵شهریور ۹۸ در قسمت نخست این کرنولوژی به برشی از وقایع در فاصلهٔ بین شهریور ۹۷ تا شهریور ۹۸ اشاره کردیم. قبل از آن که مرور مهمترین وقایع این بازهٔ زمانی را ادامه دهیم لازم است…

راز عبور(قسمت اول) - نگاهی کوتاه به 55 سال ایستادگی برای احقاق حقوق مردم ایران به هر قیمت

(در آستانه پنجاه و پنجمین سال بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران) مقدمه بیش از نیم‌قرن پیش سازمان مجاهدین خلق ایران توسط محمد حنیف‌نژاد و یاران پاکبازش سعید محسن و اصغر بدیع‌زادگان بنیانگذاری شد. از آن روز تاکنون این سازمان در مبارزه با دو دیکتاتوری شاه و شیخ پیوسته در خط مقدم جبهه‌ای قرار داشته که…

از مروارید تا الماس (قسمت اول)

بررسی کرنولوژیک وقایع مهم در منحنی رو به صعود کارزار بین مقاومت ایران و دیکتاتوری آخوندی از شهریور ۹۷ تا شهریور ۹۸ در پنجاه‌وپنجمین سالگرد تولد سازمان مجاهدین خلق ایران لازم است، نگاهی به پشت‌سر بیاندازیم و شکوه راه طی‌شده را از نظر بگذرانیم. این بازنگری ما را یاری می‌کند که تصویر درستی از توانمندی‌ها…

نگاهی دوباره به یک نبرد کبیر میهنی(قسمت چهارم)

یکی از جنبه‌های پنهان و کمتر باز شده عملیات کبیر فروغ جاویدان، پیوستگی مردم و پرسنل مردمی ارتش به مجاهدین بود. مسعود رجوی در ۲۰مهر ۱۳۶۴خواستار ترک جبهه‌ها از سوی جوانان شد، سال‌ها بعد ستاد کل نیروهای مسلح ارتش تحت‌امر آخوندها اعلام کرد رژیم با یک موج ششصدهزار نفره از سربازان فراری از جبهه‌ها روبه‌رو…

«فروغی» به واقع »جاویدان»

در سالگرد عملیات کبیر فروغ جاویدان آه و ناله از سراپای خیمه و خرگاه ولایت به گوش می‌رسد. در این چند ۱۰ساله به‌خصوص از بعد از سی خرداد۶۰، در حملات وحشیانه مزدوران تا دندان مسلح به پایگاههای مجاهدین در شهرهای میهن و یا پس از آن در عملیات تروریستی خارج کشوری علیه آنها، رژیم بارها…

نگاهی دوباره به یک نبرد کبیر میهنی(قسمت سوم)

عملیات فروغ جاویدان (یا آنچه که دیکتاتوری حاکم بر ایران به اسم مرصاد معرفی می‌کند) حرکت انقلابی و غافل‌گیر‌ کننده‌ای بود که خمینی را تا لبه پرتگاه سرنگونی سوق داد، این‌ را تقریباً همگان می‌دانند و خمینی بهتر از هرکس دیگری واقعیت آن را درک کرد که گفت «اینجا باید متر به متر جنگید»! او…

نگاهی دوباره به یک نبرد کبیر میهنی(قسمت دوم)

واکنش‌های معمول خامنه‌ای و رژیمش در سالگرد عملیات فروغ جاویدان (یاهمان مرصاد آخوندها) امسال تفاوت‌های جدی با تمامی کارهای رژیم در ۳۰سال گذشته دارد، سران و سرکردگان رژیم در ویژه برنامه‌های امسال‌شان درباره «مرصاد» و مجاهدین نکاتی را مطرح کردند که یک «تابو‌شکنی» تمام‌ عیار بود!

فروغ جاویدان از نگاه روایت (قسمت هفتم) - شکافتن کمین «سیاه خور» به هر قیمت

لندکروز سفیدرنگ فرمانده جعفر تازه به محل کمین سیاه‌خور رسیده بود، ناگهان یک موشک آر.پی.جی، از پشت صخره‌سنگها ظاهر شد و تنوره‌کشان از بالای اتاقک ماشین گذشت،

نگاهی دوباره به یک نبرد کبیر میهنی(قسمت اول)

هیچ جنایتی برای همیشه پوشیده نخواهد ماند، خورشید حقیقت سرانجام از پشت تیره‌ترین ابرها خواهد درخشید و آنگاه است که تمامی صحنه، با تمامی رنگهایش در معرض دید عموم قرار خواهد گرفت. حقیقت بزرگ‌ترین عملیات ارتش آزادیبخش (تا این لحظه) یکی از آن مواردی است که در گذر زمان روزبه‌روز درخشش بیشتری پیدا می‌کند.

فروغ جاویدان از نگاه روایت (قسمت ششم) - مجاهد خلق تسلیم نمی‌شود

عقیل کلاه‌ خودش را تکاند و دوباره روی سر گذاشت‌ ، حین زمین‌گیر‌شدن ناگهانی‌ ، کف هر دو دست و زانوهایش به لبه تیز صخره ساییده و دچار زخم سطحی شده بود‌ ، شلوارش از ناحیه زانو ریش ریش شده و کف دستش هنوز می‌سوخت. تاکنون این طور از نزدیک به‌طور همزمان با چهار نفر…
1
2
3
4
5
6
7

ورق خوردن صفحهٔ مماشات؛ دور شتابدار تشدید تضادها

رافائل گروسی در جلسهٔ یازدهم اسفند شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی سخنرانی مقدماتی خود…

آویختن به سبوی بشکسته و پیمانه ریخته

خامنه‌ای و یک دوجین دایناسورهای طماع حکومتی با افکار تارعنکبوت گرفته و متحجر خود، گمان می‌کنند…

شتک خون رنجبران سراوان؛ فاش‌کردن مگوها و تناقض‌ها

واقعهٔ سراوان بازتاب بسیار گسترده‌یی در کل ایران و نیز شبکه‌های مجازی داشت. یکی از آثار…

وحشت غاصبان حاکمیت مردم از آینده

در حالی که جنگ‌وجدال باندهای غالب در نظام ولایت فقیه برای تصاحب کرسی رئیس جمهوری در…

سردمداران نظام از واکسن می‌ترسند، نه مردم!

حکم خامنه‌ای مبنی بر وارد نکردن واکسن معتبر و تأیید شده به ایران آن‌قدر غیرعقلانی و…

زندگی برده‌وار یا مرگ با شرافت؟

ممکن است نظام ولایت فقیه هم‌چنان اظهار تجاهل کند یا هم‌چنان دست به سانسور اخبار قیام…

گذرنامه

صف بازرسی گذرنامه‌ها شلوغ شده بود. آرام آرام سر و صدای همه داشت در می‌آمد. «چه…

دلتنگی مقامات برای افزایش مرگ و میر مبتلایان کرونا - مروری بر رسانه ها

بیشترین عنوانهای صفحات اول روزنامه‌های ۱۲اسفند رژیم مربوط به جنگ قدرت باندها بر سر کرسی ریاست‌جمهوری…

بازنشستگان؛ بلوچستان؛ دو روی سکهٔ وحشت نظام

از صبح دهم اسفند، ۲۶شهر میهن‌مان، بار دیگر شاهد اعتراض سراسری بازنشستگان و برخی دیگر از…

از قیام تا مکافات

پنجشنبه شب، ۷اسفند «در پاسخ به‌حملات موشکی علیه اهداف آمریکا در عراق، ایالات متحده زنجیره‌یی از…

چپاول، سرکوب، جرقه و... قیام

بلوچستان محروم و مجروح، اما سرفراز، ۵روز است که برخاسته و ملتهب است. شعله‌های قیام بسیاری…

نمودهای فوران آتشفشان

پس از شورش قهرمانانهٔ پنجم اسفند مردم سراوان، کماکان سیستان و بلوچستان در تب و تاب…

معنای «بمب ساعت شمار» و «حوادث رادیکال» ؟

به‌نوشته روزنامه اعتماد اعتراض مردم بلوچستان علیه نظام آخوندی خیزشی بی‌سابقه است که «طی هفته گذشته…

دریوزگی بر آستان ولایت به سبک خاتمی شیاد!

با نزدیک شدن به فضای انتخابات باسمه‌ای ریاست‌جمهوری در نظام ولایت مطلقه‌ٔ فقیه، در درون گله‌ٔ…

زندگی برده‌وار یا مرگ با شرافت؟

ممکن است نظام ولایت فقیه هم‌چنان اظهار تجاهل کند یا هم‌چنان دست به سانسور اخبار قیام…

شکست سرکوب و پروپاگاندای حکومتی در قیام سراوان

ارائهٔ این تصویر از قیام‌آفرینان که آنها عده‌یی «سودجو» و «قاچاقچی» هستند که می‌خواهند از آب…

چند انشا از یک دروغ!

وقایع شهر سراوان که در کانون آن کشتار سوخت‌بران زحمتکش و بی‌گناه قرار دارد، گریبان نظام…

اعتراف به بازی با نرخ ارز برای ادارهٔ اقتصاد درهم‌شکسته

«افزایش قیمت دلار و بالا نگه‌داشتن مصنوعی دلار واقعیتی پذیرفته شده از سوی تمام ارکان جامعه…

سراوان در آینه خبریِ یک ترجیع‌بند مبتذل

مجاری تنفسیِ یک پروپاگاند کر هماهنگ دروغ‌گویی رسانه‌یی و تحریف کارگزاران نظام آخوندی در باب حوادث…

اگر اتفاق ناخوشایندی بیفتد...

«باید جوانان خود را مراقبت کنیم. اگر خدای نکرده اتفاق ناخوشایندی بیفتد، خشک و ‌تر، اصول‌گرا…

حکومت قاچاقچیان غارت‌گر؛ چند عکس و دنیایی سخن

اخبار قیام و خیزش و اعتراض و مقاومت مردم قهرمان بلوچستان در زاهدان و سراوان، به‌رغم…

خیزش هموطنان بلوچ و ترفندهای آخوندی

نظام ولایت فقیه که می‌داند قیام و خیزش در هر گوشه‌یی از ایران، استعداد آن را…

چه باید کرد؟

 چه باید کرد؟ آنچه در سراوان رخ داد و هنوز ادامه دارد، از یک همه‌جانبه‌گیِ تضاد…

شیادی، دروغگویی و دیگر هیچ!

آخوند روحانی بار دیگر با سرهم‌بندی داستان دیگری در مورد اطلاع‌رسانی کرونا در یک سال پیش،…

رویاهای برباد رفته درباره دولت جدید آمریکا - مروری بر رسانه‌ها

در صفحات اول روزنامه‌های حکومتی امروز به‌خصوص روزنامه‌های باند خامنه‌ای با درشت‌نمایی حملات حوثی‌ها به عربستان،…

بمب زیر پوست جامعه یا هیزم آماده؟! - مروری بر رسانه‌های حکومتی

روزنامه‌های حکومتی در روز یکشنبه دهم اسفند تیترهای مهم خود را به بحران کرونا و ضدونقیض‌گوییهای…

جذاب شدن «راه‌کار دیگر» برای مردم - مروری بر رسانه‌ها

در روزنامه‌های حکومتی شنبه نهم اسفند، موضوع قیام مردم سیستان و بلوچستان و شرایط سخت مردم…

«بولدوزری که همهٔ ساختمان نظام را» فرو خواهد ریخت

آخوند روحانی روز چهارشنبه ۶اسفند در جلسهٔ هیأت دولت، مجلس ارتجاع را شلاق‌کش کرد و پاسخ…

سیستان و بلوچستان؛ خون نان

امان از تمامیت‌خواهی! آسیب‌شناسیِ ناهنجاریهای قومی، زبانی و ملیتی در ایران، همواره قدرت مرکزی و دولتی…

سوخت‌بری به چه دلیل و کشتار سوخت‌بران چرا؟

روز ۴ اسفند۹۹ نیروهای سرکوبگر سپاه پاسداران و نیروهای مرزی در پاسگاه شمسر در منطقه صفر…

تن‌شان دارد می‌لرزد!

روز ۲۳بهمن‌ماه سال۹۹، یعنی کمتر از یک ماه پس از روی کار آمدن دولت جدید در…

سراوان، خیزشی شعله‌گستر در تداوم قیام آبان

نان به قیمت جان! «سوخت‌بر» از واژگانی است که مانند «کول‌بر» از برکت سر آخوندها وارد…

خیزش سراوان!

چه گویم از ستم رفته بر بلوچستان دیار مردم مظلوم و خاک محرومان ز بیکرانهٔ دریا…

وضعیت خطرناک! از هر دو سو - مروری بر رسانه ها

روزنامه‌های حکومتی در روز ششم اسفند بحرانهای مختلف نظام را در تیترهای صفحات اول خود انعکاس…

آتشفشان سراوان؛ آیینهٔ سراسر ایران

از روز دوشنبه ۴اسفند سراوان بلوچستان شعله‌ور و در خیزش است. ماجرا هنگامی آغاز شد که…

روی تابلو «شرایط عینی» انقلاب در ایران چه می‌خوانیم؟

یک‌جا سوخت‌بران امروزند که جان بر سر نان می‌گذارند و جان شهر از جور نظم ولایی…

ما 636 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

Copyright © سایت بسوی پیروزی - صفحه مقالات 2021 All rights reserved. Custom Design by https://www.besoyepirozi.com
مقالات ویژه